گر نه خود را بیخود از جام جنون می ساختم
دوش با این درد دل تا روز چون می ساختم
یاد آن دارد که تا ذوقم فزاید روز وصل
حسرت دل یادم از یادت فزون می ساختم
آه از آن حرمان که دل را از خیالات محال
گاه می دادم تسلی، گاه خون می ساختم
کی غم فرهاد و من یکسان شود، گر من ز دل
غم برون می ریختم، صد بیستون می ساختم
گر خبر می داشتم، عرفی، ز ناسازی او
کی چنین خود را به دست او زبون می ساختم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات از احساسات عمیق و دردناک ناشی از عشق و جدایی میگوید. او به حسرت و غم خود اشاره میکند و اینکه چگونه در روزهای وصال امید و ذوقش افزایش مییافت، اما در غیاب محبوب، درد و رنجش دوچندان میشود. همچنین او به حرمان و خیالات محال اشاره میکند که گاهی دلش را تسلی میدهد و گاهی آن را به خون جگر تبدیل میکند. در نهایت، از ناهمخوانی و ناسازی در عشقش شکایت دارد و میگوید که اگر از وضعیت محبوبش خبر داشت، هرگز خود را به این حال زبون در نمیآورد.
هوش مصنوعی: اگر خود را از شوق و جنون بیخود نمیکردم، شب گذشته با این درد دل تا روز به چه حالتی میرسیدم؟
هوش مصنوعی: به یاد آن روزی هستم که در این وصال، شوق و لذتم بیشتر میشود. برای فراموش نکردن تو، همیشه حسرت دلم را بیشتر میکنم.
هوش مصنوعی: افسوس بر این حسرت که گاه با خیالات غیرممکن به دل خود آرامش میدادم و گاه به این فکر که چه خونینی به دل میسازم.
هوش مصنوعی: هرگز غم فرهاد و من یکسان نخواهد شد. اگر من هم میتوانستم غم را از دل بیرون بریزم، صد برجستگی و زیبایی مثل بیستون میساختم.
هوش مصنوعی: اگر میدانستم که او با من ناسازگار است، هیچگاه خودم را اینگونه تحت سلطهاش قرار نمیدادم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش مستی را همآغوش جنون میساختم
بهر خود اسباب رسوایی فزون میساختم
ز آتش می صحبت ما با رقیبان گرم بود
هر زمان افسردهای را گرمخون میساختم
بس که میدیدم ز مستی گوش بر حرف خودش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.