ناله ام پرورش آموز نهال اثر است
ور به دارت بنمایم که سراپا ثمر است
ناله در سینه ی من، یک نفس آرامش نیست
در دل خویش اثر کرد، چه کامل اثر است
رهبر بادیه ی عشق، تو را در هر گام
نیستی پیشتر و عمر ابد بر اثر است
شرم دار، ای نمک، این زخم فریبی بگذار
که دل و چشم من انباشته ی نیشتر است
گرد بازارچه ی عشق بگردم، که در او
عافیت سینه فروش و بلا دشنه گر است
عشق را سینه ی سنگ و دل گرم است ضرور
حسن نقشی است که هر لوحی از آن بهرور است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عاشقانه میپردازد. شاعر از نالههای خود میگوید که نماد پرورش عشق و امید است و بیان میکند که این نالهها آرامشی در دلش نمییابند. او عشق را به عنوان رهبر راه زندگیاش میبیند و به وفور زخمهای ناشی از درد عشق اشاره میکند. شاعر از بازار عشق سخن میگوید که پر از عافیت و بلایای مختلف است. در نهایت، عشق را به سنگدل بودن نیازمند میداند و زیبایی را همچون نقش و نگار میبیند که بر لوح دل حک شده است.
هوش مصنوعی: نالههایم همچون پرورش و رشد یک نهال میتوانند اثرگذار باشند. اگر به میوهها و ثمرات طبیعتت نگاه کنم، میتوانم نشان دهم که این نالهها به بار نشستهاند و نتیجهای مثبت داشتهاند.
هوش مصنوعی: در دل من نالهای وجود دارد و هیچ آرامشی در آن حس نمیشود. این ناله به طور عمیق تأثیر کرده و این تأثیر به شدت کامل است.
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، تو همیشه در جلو نیستی و زندگی ابدی بر اساس تأثیرات گذشته است.
هوش مصنوعی: شرمنده باش، ای نمک، این زخم فریبی را که دل و چشمانم پر از درد و تلخی است، به حال خود بگذار.
هوش مصنوعی: در بازارچه عشق میگردم، زیرا در اینجا افرادی هستند که برای دل و جان خود فداکاری میکنند و در عین حال خطرها و دردها نیز وجود دارد.
هوش مصنوعی: عشق به قلبی نیاز دارد که گرم و پر از احساسات باشد، حتی اگر سینهاش سخت و سنگین باشد. زیبایی عشق همچون نقشی است که هر صفحهای از آن بهرهمند میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خردمند نگه کن که جهان برگذر است
چشم بیناست همانا اگرت گوش کر است
نه همی بینی کاین چرخِ کبود از برِ ما
بسی از مرغ، سبکپَرتر و پرّندهتر است؟
چون نبینی که یکی زاغ و یکی باز سپید
[...]
پیش من یکره شعر تو یکی دوست بخواند
زانزمان باز هنوز این دل من پر هسر است
در خانی ز پس اوست و بآنحلقه در است
نتوان گفت کز آنهاست کز آنها بتر است
سرخ مرد است ولی چاره چه دانم چو غر است
سرخ عر نبود در زیر برنگ دگر است
فلسفه داند و از فلسفه دانان خر است
[...]
بر گذر ای دل غافل که جهان برگذر است
که همه کار جهان رنج دل و دردسر است
تا تو در ششدرهٔ نفس فرومانده شدی
مهره کردار دل تنگ تو زیر و زبر است
عمر بگذشت و به یک ساعته امید نماند
[...]
هر کسی را نتوان گفت که صاحبنظر است
عشقبازی دگر و نفسپرستی دگر است
نه هر آن چشم که بینند سیاه است و سپید
یا سپیدی ز سیاهی بشناسد بصر است
هر که در آتش عشقش نبود طاقت سوز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.