گنجور

 
عرفی

رفتیم و با غمت دل پر خون گذاشتیم

جان را به صیدگاه تو در خون گذاشتیم

رفتیم و دل رمیده و شبدیز غیر را

با شوق بی عنانی گلگون گذاشتیم

رفتیم و توبه کرده ز میخانهٔ مراد

میل قدح به آن لب میگون گذاشتیم

رفتیم و در زمانه ز غمنامه های تو

نشنودهٔ غم تو به مجنون گذاشتیم

رفتیم و انتقام ستم های غیر را

با عادت طبیعت گردون گذاشتیم

رفتیم عرفی از چمن وصل ناامید

در دل هوای آن قد موزون گذاشتیم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!