گنجور

 
عرفی

چنین که آمده منظور لطف شاه چراغ

به ناز گو بشکن گوشهٔ کلاه چراغ

ز نور معرفت حق، شاه در سخن است

صباح طلعت خورشید و شامگاه چراغ

به روشنی شب و روز زمانه یکسان است

از آن زمان که جهان مجلس است و شاه چراغ

فروغ ناصیهٔ روزگار اکبر شاه

که برفروخت به دل ها ز هر نگاه چراغ

چراغ هستی اش از نور مطلق است که هست

به چشم فقر چراغ و به چشم جاه چراغ

چراغ ما شده منظور شه به دست ادب

فلک گذاشته بر گوشهٔ کلاه چراغ

به راه معرفت حق چو داشت هادی خویش

چراغ را کس نبرد به پیش راه چراغ

طواف انجمن شه، چراغ راه دل است

ورای عرفی ازین انجمن مخواه چراغ

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
بابافغانی

مرا که تیره شد از کثرت گناه چراغ

چه سود آنکه درآرم بپیشگاه چراغ

خراب کوی مغانم که نیمشب چو روم

مهی ز هر طرف آرد به پیش راه چراغ

درآ بمیکده و اعتقاد روشن کن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه