گنجور

 
عرفی

صنم می‌گوی و در بتخانه می‌رقص

نوایی می‌زن و مستانه می‌رقص

عجب ذوقی بود در رقص مستی

تو نیز ای باده در پیمانه می‌رقص

بر افشان دست بر ناموس و آنگه

میان محرم و بیگانه می‌رقص

به جان با غیر جانان در میامیز

به تن با عاقل و فرزانه می‌رقص

دل از تمکین شود بی‌ذوق، زنهار

گهی کودک شو و طفلانه می‌رقص

چو خون در زخم صیدی گشته می‌جوش

چو دل در سینهٔ پروانه می‌رقص

مشو عرفی رهین باغ و بلبل

به بانگ جغد در ویرانه می‌رقص

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حزین لاهیجی

سپندآسا در آتشخانه می‌رقص

به بال شعله، چون پروانه می‌رقص

بیفکن خرقه، هنگام سماع است

ز مستوری برآ، مستانه می‌رقص

سرودی نیست به از غلغل می

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه