جان می رود ای اشک ز دنباله روان باش
وی ناله تو هم چند قدم پیرو جان باش
ای شوق درافشای غمم این چه شتاب است
کو راز من غمزده یک چند نهان باش
می آید و می بارد ازو ناز و تعافل
ای دیدهٔ امید به حسرت نگران باش
مستانه پی سوختن جان و دل آمد
ای دل همه طاقت شو و ای تن همه جان باش
عرفی مشو آزرده هنوز اول صلح است
گو عشوه همان، غمزه همان، ناز همان باش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عاشقانه و غم مربوط به عشق میپردازد. شاعر از یک طرف به اشک و ناله اشاره دارد و از سوی دیگر به شوق و اضطراب خود. او از احساس درونیاش که در حالت پنهانی باقی مانده سخن میگوید و به دیدهاش که پر از امید و حسرت است، تأکید میکند. در نهایت، او به دل و جانش توصیه میکند که صبور باشند و ادامه دهند، چرا که هنوز اوضاع به صلح نرسیده است و باید به عشق و زیباییاش ادامه دهد.
هوش مصنوعی: ای اشک، جان من در حال رفتن است، پس تو نیز با او به حرکت درآ و نالهات را هم همراه با جان من ادامه بده.
هوش مصنوعی: ای شوق، چرا این قدر سریع به افشای غم و راز درونم پرداختهای؟ کمی صبر کن و بگذار راز غمگین من برای مدتی پنهان بماند.
هوش مصنوعی: به چشمان پر امید خود نگران باش، زیرا او میآید و از خود زیبایی و لطافت به جا میگذارد.
هوش مصنوعی: ای دل، با دلی سرشار از شوق و عشق، به دنبال سوختن جان و دل خود بیا. همهی قدرت و توان خود را جمع کن و ای تن، تمام وجودت را وقف فرماندهی جانت کن.
هوش مصنوعی: نگران نباش، هنوز در آغاز صلح هستیم. بهتر است همان گونه که هستی با ناز و عشوه ادامه دهی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز آی و دلِ تنگِ مرا مونس جان باش
وین سوخته را مَحرَمِ اسرارِ نهان باش
زان باده که در میکدهٔ عشق فروشند
ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش
در خرقه چو آتش زدی ای عارفِ سالِک
[...]
ای دل! به جهان معتکف کوی فلان باش
در بندگی حضرت او بسته میان باش
تا نور رخ آن مه بی مهر ببینی
ای چشم ستم دیده! همیشه نگران باش
گر سنگ زند یار و گرت تنگ کند دل
[...]
امشب که چراغ نظری چرب زبان باش
دل نرم کن ای شمع و مرا مرهم جان باش
حسنت بصفا بهتر از آن گشت که بودست
زنهار که در حسن وفا هم به از آن باش
خواهی که سرافراز شوی در همه عالم
[...]
چون سایه دلا همره آن سرو روان باش
جایی که بجایی برسی در پی آن باش
فارغ ز تمنای جهان گذران باش
بی داعیه چون دیده حیرت زدگان باش
از راه تواضع به فلک رفت مسیحا
باذره تنزل کن و خورشید مکان باش
زان پیش که ایام بهاران بسر آید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.