ملک به سهو نویسد چو نامهٔ ستمش
سزد که خون شهیدان تراود از قلمش
کدام نامهٔ بیداد از او نوشته ملک
که من به قطرهٔ اشکی نوشته ام رقمش
چگونه جور به عنوان لطف بنویسد
اگر نبرده ملک پی به لذت ستمش
مرا زیارت دیری به کفر شهرت داد
که می روند ملایک به طاعت صنمش
به صید مرغ دلم بازد آن صنم که به رشک
ز دانه گه بربایند طایر حرمش
نهشت زنده کسی را ز غم کنون، وقتیست
که باز روح شهیدان شود شهید غمش
مباد باعث بیگانگی شود عرفی
مگو که نیست مرا تاب لطف دم به دمش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حسرت و غم شاعر بر ظلم و ستمی که بر شهیدان روا شده، میپردازد. شاعر به زبان انتقاد و اعتراض، به ظلمهای فرمانروایی اشاره میکند و میگوید که چگونه این ظلمها حتی با زبان محبت و لطف نیز نوشته میشوند. او همچنین به عشق و زیبایی معشوقهاش اشاره میکند و گلهمند است از اینکه این عشق باعث دوریاش از حقیقت و دینیاش شده است. در نهایت، شاعر از پیامدهای این بیگانگی و دوری میترسد و بر این باور است که نباید تحت تأثیر عشق زودگذر قرار گیرد.
هوش مصنوعی: حکومت ممکن است به طور ناخواسته و بدون دقت، حکمی صادر کند که با ظلم همراه باشد و در نتیجه، سوگ و رنج شهیدان در این حکم نمایان شود.
هوش مصنوعی: کدام نامهٔ ظلم و ستم از او به دست شهرت رسیده که من با یک قطره اشک، داستانم را بیان کردهام.
هوش مصنوعی: چطور میتواند کسی از روی محبت و نیکی، ظلم و ستمی را توجیه کند، در حالی که خود به لذت و تلخی آن ظلم پی نبرده باشد؟
هوش مصنوعی: به من مکانی را نشان دادهاند که بر اثر آن، به کفر مشهور شدم، در حالی که فرشتگان به عبادت آن محبوب میآیند.
هوش مصنوعی: دلم دوباره به شکار آن معشوق میرود که طعمهاش حسادتبرانگیز است و پرندگان حرمش را از دانهها میرباید.
هوش مصنوعی: اگر کسی از غم مینالد و زنده به نظر میرسد، آن زمانی است که روح شهیدان دوباره زنده شود و غم آنها نیز به یاد بیاید.
هوش مصنوعی: مبادا چیزی باعث دوری و بیگانگی من شود. عرفی، نگو که من نمیتوانم تاب تحمل لطف او را داشته باشم هر لحظه.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو در سخا و سخن قوت حیات نهاد
خدای عزوجل هر دم از دم و حکمش
خواص معجز عیسی و خضر کرد پدید
نتایج سر کلک از عنایت قلمش
مرا بخاسته ز آثار همت عالی
[...]
دلم خرید غم و جان فشاند در قدمش
گرش دمی نخورد غم شود گسسته دمش
غمش ز خوردن خون دل من آمد سیر
دلم هنوز به سیری نمی رسد ز غمش
شکست قلب دلم نادرست پیمانش
[...]
گر، ای نسیم، ترا ره دهنده در حرمش
ببوسی از من خاکی نشانه قدمش
بخوان به حضرت او زینهار از سر سوز
تحیتی که نوشتم، همه به خون رقمش
ز بعد عرض تحیت اگر به ما برسد
[...]
درین غمم که مباد از نگاه دم بدمش
به آشنایی پنهان کنند متّهمش
ز نامه حالت عاشق نمیتوان دانست
که غیر نام تو بیرون نیاید از قلمش
ز دردمندی من، غیر شاد و من خوشدل
[...]
بلاست خط نگارین و زلف خود به خمش
دگر ز فتنه چه بر سر نوشته تا قلمش
به این جمال و نکویی که اوست میترسم
موحدان به خدایی کنند متهمش
اگر فریب ملایک دهد عجب نبود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.