به لب آرام گیر ای جان غمگین یک دمی دیگر
که شاید در حریم سینه بفریبد غمی دیگر
چو گردم تنگدل شرح غمت هم با غمت گویم
که در شرع محبت کفر باشد محرمی دیگر
هم از غم تنگدل گشتم هم از شادی، که را خوانم
که بنماید دلم را ره به سوی عالمی دیگر
گهی گردد عرقناک از حیا، گاهی ز می، هر دم
گلستان جمالش تازه دارد شبنمی دیگر
شهید غمزهٔ او نیستم، حسرت به تیغم زد
بهل ای همدم این شیون، به پا کن ماتمی دیگر
قدم چون رنجه فرمودی به بالینم، مرو در دم
به غایت مشرفم بر مرگ، بنشین یک دمی دیگر
مشو ایمن گرت بر مسند جم دهر بنشاند
که هر دو روز گردد مسند آرای غمی دیگر
کفن شویم به خون دیده، نی در چشمهٔ زمزم
پرستار صنم را هست، عرفی، زمزمی دیگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ احساسات عمیق و متناقض شاعر است. او از غم و اندوهی که بر دلش سنگینی میکند سخن میگوید و در عین حال به جستجوی آرامش و امید در لحظهها اشاره میکند. شاعر از عشق و محبت یاد میکند و میگوید که در این مسیر، سخن گفتن از غمش کفر است. او به تنگدلی و شادابی اشاره میکند و دنبال راهی برای رهایی از غمهایش است. احساس تنهایی و حسرت نیز در شعر مشهود است، جایی که به معشوق خود مینگرد و آرزوی لحظاتی دیگر را دارد. شاعرانگی این اشعار با تصاویری از مرگ، عشق و زیبایی همراه است و در نهایت با اشاره به دلتنگی و یادبودی از عشقی مختص، به پایان میرسد.
هوش مصنوعی: ای جان غمگین، لحظهای را آرام بگیر و به لب بیا. شاید در قلبت غمی دیگر پنهان باشد که تو را بفریبد.
هوش مصنوعی: وقتی که دلم پر از غم میشود، برای تو هم از غمت صحبت میکنم. در فرهنگ عشق، این ارتباط و همدردی میان ما چیزی ظالم و ناپسند است، انگار که حرامی در میان باشد.
هوش مصنوعی: من هم به خاطر غم و دل تنگیام دلم گرفته است و هم از شادی. الآن نمیدانم به که میتوانم بگویم تا دلم را به سوی دنیای دیگری راهنمایی کند.
هوش مصنوعی: گاهی به خاطر حیا، چهرهاش خیس از عرق میشود و گاهی به خاطر شراب؛ در هر لحظه گلستان زیباییاش با یک شبنم تازه سرسبز و زیباست.
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی و جاذبهٔ او جان ندادم، اما افسوس که تیغ حسرت به قلبم زد. ای همنشین، بگذار یک سوگواری دیگر برپا کنیم.
هوش مصنوعی: وقتی به نزد من آمدی و قدم رنجه کردی، نرو و در این لحظه که احساس مرگ میکنم، یک لحظه دیگر بمان.
هوش مصنوعی: مراقب باش که اگر بر بالای مسند قدرت و بزرگی نشستی، احساس امنیت نکن. زیرا روزها تغییر میکنند و هر لحظه ممکن است مشکلات و غمهای جدیدی به سراغت بیاید.
هوش مصنوعی: به خون چشمهایمان خود را در کفن بپیچیم، زیرا که پرستار معشوق در چشمهٔ زمزم بیدار نیست، عرفی، چشمهای دیگر برای ما هست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
درین میخانه ای ساقی ندارم محرمی دیگر
که من شاید نخستین آدمم از عالمی دیگر
دمی این پیکر فرسوده را سازی کف خاکی
فشانی آب و از خاک آتش انگیزی دمی دیگر
بیار آن دولت بیدار و آن جام جهان بین را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.