معلوم کز ترشح اشکی چه کم شود
آن آتشی که از دل جیحون علم شود
گر غم شود هلاک، شهیدان عشق را
در روضه بحث بر سر میراث غم شود
داند غبار دردم و آسوده خواندم
یا رب که چند گه به وفا متهم شود
فردا که تیغ باز کشد زیور بهشت
آرایش مزار شهیدان ستم شود
تا شد سفال میکده آئینهٔ مراد
بی بهره آن که در طلب جام جم شود
صد کام در دلم گذرد چون رسم به دوست
مانند آرزو که دچار کرم شود
این نشأ کس به طینت عرفی نشان نداشت
کز سومنات خیزد و مرغ حرم شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق عشق و درد اشاره دارد. شاعر از ترشح اشک و آتش دل سخن میگوید و به عظمت غم و میراث عشق اشاره میکند. او از درد ناشی از وفا و امید به بهشت در فردا صحبت میکند و ابراز میکند که تلاش برای رسیدن به معشوق میتواند حسرتها و امیدها را به همراه داشته باشد. همچنین، به مثالی از ارتباط بین عشق و تقدیر اشاره میکند که نشاندهنده تداوم عشق و همچنین ارتباط آن با عرفان و معنویت است.
هوش مصنوعی: آشکار است که با ریختن کمی اشک، آن آتش سوزانی که از دل جیحون (رودخانهای معروف) شعلهور میشود، خاموش میشود.
هوش مصنوعی: اگر غم به هلاکت بیفتد، عاشقان واقعی در محفل عشق درباره ارثیهی غم گفتوگو خواهند کرد.
هوش مصنوعی: من از درد خود آگاه هستم و به آرامی در دل میگویم: ای خدا، تا کی به خاطر وفاداریام دچار اتهام بشوم؟
هوش مصنوعی: فردا زمانی که شمشیر ظاهر شود، زینت و زیبایی بهشت، مزار شهیدان را زینت میدهد و به آن جلال و شکوه میبخشد.
هوش مصنوعی: زمانی که میکده، به منزلگاه آرزوها تبدیل شد، آن کسی که به دنبال جام جم باشد، از این میکده بینصیب خواهد ماند.
هوش مصنوعی: در دل من صد آرزو میگذرد، مثل اینکه هنگام ملاقات دوست، آدم به زیباییها و نعمتها دچار میشود.
هوش مصنوعی: این وجود هیچگاه نشانگر ذات و خصوصیات طبیعی خود نیست، چون از جایی که به شدت مادی و زمینی است، نمیتواند به مقام مقدسی برسد و به معنویات نزدیک شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بستان کنون ز حسن به عالم علم شود
و آن زشتی زمانه به ناکام کم شود
ابر دژم در آید و در بارد از بهار
روی زمین ز یمن یمینش چو یم شود
طبع زمانه خرم و خندان و تازه روی
[...]
ای تاج دین سزد که حریمت حرم شود
دشمن چو شد مسخر تو دوست هم شود
جان خوش شود چو نور پذیرد ز رأی تو
گل بشکفد چو هم نفس صبحدم شود
هردون که بر خلاف تو گیرد قلم به دست
[...]
امّا ز گوهری که به دُرج عدم شود
از بحر، غیر قطرهٔ آبی چه کم شود
بسیار باشد اینکه فزاید هوای باغ
نخلی اگر بریده به تیغ ستم شود
در باغ، سرفراز ز آزادگیست سرو
[...]
از آه دل سرآمد ارباب غم شود
میدان از آن کس است که صاحب علم شود
هر سر سزای افسر بخت سیاه نیست
این تاج از سری است که شق چون قلم شود
این جسم چون سفال که سنگ است ازو دریغ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.