گنجور

 
عرفی

معلوم کز ترشح اشکی چه کم شود

آن آتشی که از دل جیحون علم شود

گر غم شود هلاک، شهیدان عشق را

در روضه بحث بر سر میراث غم شود

داند غبار دردم و آسوده خواندم

یا رب که چند گه به وفا متهم شود

فردا که تیغ باز کشد زیور بهشت

آرایش مزار شهیدان ستم شود

تا شد سفال میکده آئینهٔ مراد

بی بهره آن که در طلب جام جم شود

صد کام در دلم گذرد چون رسم به دوست

مانند آرزو که دچار کرم شود

این نشأ کس به طینت عرفی نشان نداشت

کز سومنات خیزد و مرغ حرم شود

 
 
 
فلکی شروانی

بستان کنون ز حسن به عالم علم شود

و آن زشتی زمانه به ناکام کم شود

ابر دژم در آید و در بارد از بهار

روی زمین ز یمن یمینش چو یم شود

طبع زمانه خرم و خندان و تازه روی

[...]

سید حسن غزنوی

ای تاج دین سزد که حریمت حرم شود

دشمن چو شد مسخر تو دوست هم شود

جان خوش شود چو نور پذیرد ز رأی تو

گل بشکفد چو هم نفس صبحدم شود

هردون که بر خلاف تو گیرد قلم به دست

[...]

میلی

امّا ز گوهری که به دُرج عدم شود

از بحر، غیر قطرهٔ آبی چه کم شود

بسیار باشد اینکه فزاید هوای باغ

نخلی اگر بریده به تیغ ستم شود

در باغ، سرفراز ز آزادگی‌ست سرو

[...]

صائب تبریزی

از آه دل سرآمد ارباب غم شود

میدان از آن کس است که صاحب علم شود

هر سر سزای افسر بخت سیاه نیست

این تاج از سری است که شق چون قلم شود

این جسم چون سفال که سنگ است ازو دریغ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه