هوشم به نگاهی برد، جانانه چنین باید
یک جرعه خرابم کرد، پیمانه چنین باید
تا کرد بنا عشقت، افسانهٔ هجران را
در خواب فنا رفتم، افسانه چنین باید
از بس که غبار غم، از سینه بشد رُفته
تا زانوی دل گرد است، این خانه چنین باید
بیگانه به دور من، رخساره کند پنهان
رنجش نتوان کردن، بیگانه چنین باید
نادیده جمال او، مهرش ز دلم سر زد
ناکاشته می روید، این دانه چنین باید
می بینم و می جویم، می چینم و می ریزم
می خندم و می گریم، دیوانه چنین باید
در خون، جگرعرفی، می غلتد و می سوزد
در آتش خود رقصد، پروانه چنین باید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و احساسات عمیق آن سخن میگوید. شاعر به نوعی گرفتار غم و حزن ناشی از جدایی از معشوق است و این احساسات را با تصاویری از درد و تلاش برای فراموشی همراه میکند. او همچنین به زیبایی معشوق و اثرات آن بر دل و جانش اشاره میکند و نشان میدهد که این عشق و دوستی حتی در غم و درد نیز وجود دارد. شاعر به این نتیجه میرسد که گاهی اوقات باید در گودال نیایش و دیوانگی غوطهور شد تا حقیقت عشق را درک کرد. به طور کلی، این شعر نمایانگر تضادهای عاطفی و زیباییهای عشق است.
هوش مصنوعی: با یک نگاه هوشمندانه، میگوید که باید با حس عمیق و واقعی، یک جرعه از شراب را بنوشم.
هوش مصنوعی: وقتی عشق تو را بهوجود آورد، من در خواب از حکایت جدایی غرق شدم، و این داستان باید به همین شکل باشد.
هوش مصنوعی: به خاطر غمهای زیادی که در دل دارم، تا جایی که دلام به زانو در آمده، این خانه حال و روزی چنین دارد.
هوش مصنوعی: غریبه در اطراف من است و چهرهاش را پنهان کرده است. نمیتوانم از او آزرده شوم، زیرا این طبیعت غریبههاست.
هوش مصنوعی: محبت و زیبایی او را در نظر نگرفتم، ولی احساساتم به طور غیرمنتظرهای زنده شدند. این احساسات نیاز به زمان و شرایط خاصی دارند تا به سرکشی و رشد برسند.
هوش مصنوعی: من مشاهده میکنم و به دنبال چیزها میگردم، آنچه را که میخواهم برمیدارم و رها میکنم، گاهی میخندم و گاهی میگریم و این حال و روزی است که باید داشته باشم.
هوش مصنوعی: در خون خود، دل عرفی میچرخد و میسوزد. مانند پروانهای که در آتش میرقصد، باید اینگونه باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
می می چکد از چشمش جانانه چنین باید
از گردش خودمست است پیمانه چنین باید
افسوس نمی داند انصاف نمی فهمد
از رحم دل جانان بیگانه چنین باید
تا بال زند برهم آتش جهد از بالش
[...]
جان سوختهٔ روئیست پروانه چنین باید
دل شیفتهٔ روئیست پروانه چنین باید
تا لب نهدم بر لب جان میرسدم بر لب
احسنت زهی باده پیمانه چنین باید
گه مست زناسوتم گه غرفه لاهوتم
[...]
گردم بسر کویت دیوانه چنین باید
سرگشته یک شمعم پروانه چنین باید
از جای نمیرفتم از صد خم و کارم ساخت
چشم تو بیک گردش پیمانه چنین باید
نه بام و نه در دارد در گشته سرای ما
[...]
شوریده دلی دارم، دیوانه چنین باید
کز خون نشود خالی، پیمانه چنین باید
عمری ست که می گردم، برگرد سر شمعی
می سوزم و می سازم، پروانه چنین باید
خوب است جفا امّا، با من تو ز حد بردی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.