لب حرف شفا گفت، دلِ سوخته تب کرد
این حرف دل آشوب مرا دشمن لب کرد
بلهانه به آفات قدر ساخته بودم
این عقل فضول آمد و تحقیق سبب کرد
غمناک پسین، زین مرو از راه، که ایام
تاراجگر عمر تو را، عیش لقب کرد
با دختر رز عیب نه، و عقد حرام است
ادراک مرا حیرت این نکته عزب کرد
صوفی به کرامات دگر فتنه شد امروز
این طرح فساد است که در پردهٔ شب کرد
هر مسأله کز علم و ادب طرح نمودم
منعم به جواب سخن از اصل ونسب کرد
کوکو زدن فاختهٔ سرو در آغوش
در جامهٔ معشوق مرا گرم طلب کرد
در وصل تو دانم دل عرفی اِلمی داشت
آخر به کنایت، گله از شرم و ادب کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و درونی شاعر پرداخته است. شاعر از دل سوخته و اندوه خود میگوید که به خاطر عشق و دردهایش به تب دچار شده است. او به وضعیت زندگی و مشکلاتش اشاره میکند و اینکه چگونه عقلش به دنبال دلیل جستجو کرده است. شاعر با اشاره به وضعیت غمانگیز عصر، به گذران عمر و لذتهای زندگی مینگرد که به سرقت رفتهاند. همچنین به عشق و رابطهاش با معشوق اشاره میکند و از عدم درک عمیق برخی مسائل و موانع بهوجود آمده در عشق صحبت میکند. در نهایت، با اشاره به ارتباطش با عرفان و صوفیگری، از مشکلات درک و انتظارات صحبت میکند و این نکته را به زیبایی توصیف میکند.
هوش مصنوعی: لب به زبان آورده کلامی شفابخش، ولی دلِ آتشین و رنجور من بیقرار و دچار تب و تبوتاب شد. این سخنِ دلازدهی من باعث شد که دشمن بر من چشم بد دوزد.
هوش مصنوعی: من به طور پنهانی بر مشکلات بزرگ غلبه کرده بودم، اما اکنون این عقل بیمورد وارد عمل شده و دلیل آن را بررسی کرده است.
هوش مصنوعی: در غروب غمانگیز، از این مسیر نروم، زیرا روزهایی که از عمر تو میگذرد، شادی را به نابودی تبدیل کردهاند.
هوش مصنوعی: من به دختر گل هیچ عیبی نمیبینم، اما فهمیدن این نکته که ازدواج ممنوع است، مرا به حیرت واداشته است.
هوش مصنوعی: امروز صوفی دچار معجزات جدیدی شده است و این نشاندهنده نوعی فساد است که در خاموشی شب رخ داده است.
هوش مصنوعی: هر مشکلی که با علم و ادب مطرح کردم، او به من پاسخ نداد و به جای آن به اصل و نسب خود اشاره کرد.
هوش مصنوعی: صدای کوکو از فاخته در آغوش درخت سرو، مرا به یاد معشوقم انداخت و خواستهای در دل من ایجاد کرد.
هوش مصنوعی: در وصال تو میدانم که دل عاشق با عشق تو سرشار است، اما به خاطر شرم و ادب، از تو گله میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساقی دهن شیشه ما باز به لب کرد
جان عجبی در تن ارباب طرب کرد
دریا نه کریمی است که بی خواست نبخشد
بیهوده صدف باز دهن را به طلب کرد
خامش منشینید که از خامشی شمع
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.