برهمن کیشم، که صدقم طعنه بر اصحاب زد
طاق آتشخانه ام صد خنده بر محراب زد
مرحبا ای عشق گلبانگی که بی آشوب تو
عافیت خوش تکیه ها بر بالش سنجاب زد
موج توفان سایه هر گه بر سر کشتی فکند
مُنعم از بهر تسلی ،تکیه بر اسباب زد
کو گلاب کفر تا بر چهرهٔ ایمان زنم
گر تهی از هوش گشت و تکیه بر محراب زد
خضر آب زندگی نوشید و عرفی خون دل
این منور شعله گردید، آن قدح بر آب زد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و تأثیر آن بر زندگی و احساسات انسانها میپردازد. شاعر به شکلی نمادین، عشق را به عنوان نیرویی نمایان میکند که توانایی ایجاد تحول و زیبایی دارد. او با نشانههای مختلفی چون "آتشخانه" و "محراب" به فضاهای معنوی اشاره میکند و نشان میدهد که عشق میتواند در کنار چالشها و سختیها، آرامش و خوشبختی به همراه آورد. از طرفی، مقایسهای بین عشق و عناصر طبیعی مانند توفان و آب زندگی وجود دارد که تأکید بر تأثیر عمیق و همیشگی عشق بر زندگی انسان دارد.
هوش مصنوعی: من برهمن هستم و با نگاهی تند به دیگران انتقاد میکنم، در حالی که درونم به مانند آتشخانهای است که صدها بار به خودم میخندم و بر سجدهگاه خود دقت میکنم.
هوش مصنوعی: سلام ای عشق زیبایی، که بدون وجود تو، آرامش و آسایش بر تکیهگاههایی که به نوعی مثل بالش سنجاب هستند، معنایی ندارد.
هوش مصنوعی: موج توفان هر بار بر سر کشتی سایه میاندازد، اما کسی که با نعمتها آشناست، برای آرامش خود به وسایل و ابزارها تکیه میکند.
هوش مصنوعی: کجاست آن گلاب کفر که بر چهرهٔ ایمان بزنم؟ اگر از هوش رفته باشد و به محراب تکیه زده باشد.
هوش مصنوعی: خضر، که نماد جاودانگی و علم است، آب زندگی را نوشید و عرفی، با دلتنگی و اشتیاق، شعلهای روشن در خود به وجود آورد. او در حین این تغییر و تجلی، قدحی را بر آب زد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز شب شد چشم من میدان گریه آب زد
سیل خون آمد شبیخون بر سپاه خواب زد
لعلت ازمی خنده بر برگ گل سیراب زد
شمع رویت شعله بر خورشید عالمتاب زد
دید در محراب نقش طاق ابرویت امام
شد دلش بیتاب و سر در گوشه ی محراب زد
دل که سوی غمزه ی مژگان خونریزت شتافت
[...]
مست ما امروز نقش تازه ای بر آب زد
شیشه می را به طاق ابروی محراب زد
چون بر آرم سر میان خاک و خون غلتیدگان؟
بال من سیلی به روی خنجر قصاب زد
صبح بیداری ندارد در پی این خواب گران
[...]
زاهد امشب تا سحر با ما شراب ناب زد
ساغری هر دم به طاق ابروی محراب زد
آنکه از عقل است جایش بر سر مسند، چرا
تکیه چون دیوانه بر خاکستر سنجاب زد؟
خاک بادا بر سرش، نام قناعت گر برد
[...]
کاردگر امرد شبی بر آتش من آب زد
سینه تفسیده ام را دید و چرخ و تاب زد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.