گنجور

 
عرفی

بنازم شیشهٔ می را ، که خوش مستانه می گرید

سری خم کرده و در دامن پیمانه می گرید

کسی کش کام دل شدآشنای لذت ماتم

چنان گر نوحه سازی گرید، از افسانه می گرید

دل خود را به آن خوش می کند، حسرت کش دنیا

که با خلق جهان در یک مصیبت خانه می گرید

کسی کز وادی عقل و جنون بیرون کشد خود را

نه در معموره می خندد، نه در ویرانه می گرید

مگر آمیزش پاکیزه دارد مهر محبوبان

که شمع اندر میان خنده و پروانه می گرید

کسی کو شیشه ای خالی کند ، تا پر شود چشمش

اگر با ما کشد ساغر، به یک پیمانه می گرید

جهان درمردن دل ، گریه و سوز است ، عرفی را

که گویی در عزای عاشق جانانه می گرید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عرفی

ز صوت بلبل اندر بوستان فرزانه می گرید

جنون مست از نوای جغد در ویرانه می گرید

در این ماتم سرا، با مصلحت دانی مصاحب شو

که در بازار می خندد، و (هم) در خانه می گرید

شراب های های گریه ام، ساقی قدح می کن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه