دلم در عاشقی با زخم زهر آلود می گردد
که از دنبال درد آوارهٔ بهبود می گردد
به مرهم کلفتی نو می شود، هر گه که می بینم
که داغ سینهٔ پروانه آتش سود می گردد
ز طالع تا قیامت برگ غم دارم ، ولی داغم
که گردون در زمان کامرانی بود می گردد
نگاه تلخ کامان دور دار از لعل او ، یارب
که آب زندگی ناگاه زهرآلود می گردد
ندانم از کدامین باده مستی می کند عرفی
که ناکامی طلب در کعبهٔ مقصود می گردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با زبانی عاشقانه از درد و رنج عشق سخن میگوید. او احساس میکند که دلش در عشق به زخمهای عمیق آغشته شده و از هر جای درد به دنبال بهبودی است. هرگاه که داغ سینه پروانه را میبیند، دوباره دچار آتش عشق میشود. او به سرنوشت خود معترف است که همیشه غمگین خواهد بود، در حالیکه دنیا در زمان خوشیها گذران میکند. شاعر از تلخی ماجرای عشق صحبت میکند و نگرانیاش از این است که آب زندگی به زهر بدل شود. در نهایت، او از عدم موفقیت و ناکامی در عشق سخن میگوید و بیخبری خود را از منبع این مستی ابراز میکند.
هوش مصنوعی: دل من در عشق با زخمهای تلخ و دردناک میخورد. در حالی که به دنبال درمان و بهبودی است، هنوز در عذاب و رنج به سر میبرد.
هوش مصنوعی: هر بار که میبینم داغ سینهٔ پروانه، آن زخم عمیق مثل درمانی جدید به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: من از سرنوشت خود تا قیامت غم و اندوه دارم، اما افسوس که در زمان خوشی، داغ و غم بر دل من نشسته است.
هوش مصنوعی: از خیره شدن به نگاه تلخ و ناامیدکننده او بپرهیز، زیرا ای کاش که آب زندگی به ناگاه مسموم نشود.
هوش مصنوعی: نمیدانم چه نوع نوشیدنی او را مجذوب کرده است که شخصی، به جای رسیدن به هدف اصلیاش، به دنبال ناامیدی در خانهی هدف میگردد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هنوزت ناز گرد چشم خوابآلود میگردد
هنوز از تو شکیب عاشقان نابود میگردد
چرا دیوانگی نارد مرا در گرد کوی او؟
که در هر گوشه چندین جان ناخشنود میگردد
به صد جان بندهام آن غمزه را با آنکه میدانم
[...]
خط مشکین که بر گرد رخت چون عود میگردد
بدان ماند که در بالای آتش دود میگردد
ز تاب مهر تابان جمالت پرتوی دارد
شب این مشعل که بر ایوان دود اندود میگردد
صباگویی که از چین سر زلف تو میآید
[...]
نداری غم، دلم گر از تو ناخشنود میگردد
ز بس کز ناامیدیها تسلّی زود میگردد
چنان در جنگ داد بیوفایی داد آن بدخو
که نام آشتی نشنیده شرمآلود میگردد
به راه انتظارش هر دم از بیاعتمادیها
[...]
هوس پروانه است اما به گرد دود میگردد
نظر خوبست اما دل غبارآلود میگردد
ز کاوشهای مژگان تو پرخون دیدهای دارم
که گر شویم به آب بحر خونآلود میگردد
دلم را کرده ذوقت خوش دگر نگذارم از دستش
[...]
هنوز از نالهام بنیادِ جان نابود میگردد
هنوز از آه من شبها جهان پُر دود میگردد
هنوز از بس هجوم درد و غم در سینه تنگم
همه شب تا سحر راه نفس مسدود میگردد
بلای عشق طرح دوستی افکند و میدانم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.