دم مردن ز شوق آن که یار دلنواز آید
رود صد بار جانم، با نفس ، بیرون و باز آید
نهان هر نامنهٔ عجزی که بنویسم به لطف او
روان ناگشته ، محرم، صد جوابش پیش باز آید
زند بر کربلا صد طعنه، فردا، عرصهٔ محشر
اگر نازت به آن هنکامه با این ترکتاز آید
ملائک رابه داغ رشک مرغان هوا سوزد
به سوی دشت هر گه، با صدای طبل باز آید
دل معشوق را ذوق است از همراهی عاشق
که گر محمود را گویی بیا، اول ایاز آید
به ناز ونعمت جنت مناز، اندیشه کن، رضوان
که عرفی از بهشت درد، با آن برگ و ساز آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساس شدید شوق و انتظار برای دیدار محبوبش سخن میگوید. او به شدت مشتاق است و حتی در آستانه مرگ نیز جانش بارها با یاد محبوبش بیرون میرود. به نوعی، کامیابی او در زندگی نیازمند نزدیک شدن به معشوق است. در ابیاتی دیگر، شاعر اشاره میکند که عشق او به محبوب باعث خشم دیگر موجودات، حتی ملائکه میشود. همچنین، او به مقایسه بهشت و نعمتهای آن با درد و اندوه عشق میپردازد و نشان میدهد که عشق حقیقی از هر چیزی ارزشمندتر است. در نهایت، شعر بیانگر عمق احساسات و تجارب عاشقانه است که در پی وصال معشوق شکل میگیرد.
هوش مصنوعی: هنگام مرگ، با شوق فراوان به انتظار آمدن یار عزیزم، صد بار جانم با نفسهایم خارج میشود و دوباره به زندگی برمیگردد.
هوش مصنوعی: هر نام و وصفی که از ناتوانی و کمبود خود بنویسم، به لطف او و با وجود این که هنوز منتشر نشده، بیدرنگ و با کمال راز، پاسخهای زیادی در انتظارم خواهد بود.
هوش مصنوعی: در کربلا دشمنان به تو خیلی بیاحترامی کردند، اما فردا در روز قیامت، اگر زیبایی و لطافت تو در آن زمان نمایان شود، همه به تو توجه خواهند کرد.
هوش مصنوعی: فرشتگان به خاطر حسادت به پرندگان آسمان میسوزند و هر بار که صدای طبل بلند میشود، به سوی دشت برمیگردند.
هوش مصنوعی: دل معشوق از اینکه عاشق در کنارش است خوشحال و شاد است، به طوری که اگر محمود را بخواهی، نخست ایاز خواهد آمد.
هوش مصنوعی: به لذتها و زیباییهای بهشت فکر نکن، بلکه به این بیندیش که رضوان، که نگهبان بهشت است، از درد بهشت آگاهی دارد و با آن برگ و ساز به سراغت میآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کنون در زیر هر گلبن قنینه در نماز آید
نبیند کس که از خنده دهان گل فراز آید
زهر بادی که برخیزد گلی با می به راز آید
به چشم عاشق از می تابه می عمری دراز آید
به گوش آواز هر مرغی لطیف و طبعساز آید
[...]
چه شرم است اینکه سویم ننگرد چون مست ناز آید
که ترسد از گل بیهوشی من بوی راز آید
شهید انتظارم کرد صیادی که در محشر
سر از جا بر ندارم تا صدای طبل باز آید
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.