کسی که دل به وفای تو عشوه کیش نهاد
هزار داغ ندامت به جان خویش نهاد
کسی به راه تو ارزد که پا ز دیده کند
که گل به زیر قدم دید و پای پیش نهاد
شهادتش چو مراد دو کون در قدم است
کسی که پای طلب در ره تو پیش نهاد
کرشمهٔ دهد امید عمر جاویدم
که مرگ بهر شگون تیر او به کیش نهاد
نه کافرم نه مسلمان، مرا که آتش زد
که ننگ سوختن من به دین خویش نهاد
ز مغز عرفی از آن خون خوش نسیم چکد
که دستهٔ گل غم بر دماغ خویش نهاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساساتی عمیق و فلسفی درباره وفاداری، عشق و ندامت میپردازد. شاعر از کسی صحبت میکند که برای عشق و وفای دل خود، تحمّل زخمهای زیادی را بر جانش میپذیرد. او میگوید که کسی که در راه عشق قدم برمیدارد، باید از دیده فرو کاهد و به زیباییها توجه کند. شاعر همچنین به حالتهایی همچون شهادت و طلب معانی عمیقتری میدهد و در نهایت به طرز تفکر خود پیرامون دین و هویت اشاره میکند. او از آتش عشق و سوختن به دلیل وابستگیهایش سخن میگوید و در پایان به غم و اندوهی که بر جانش نشسته است، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: کسی که در عشق تو فریفته شد و به وفاداری تو دل بست، هزار درد و حسرت را بر دل خود آورد.
هوش مصنوعی: کسی ارزش ادامه دادن راه تو را دارد که از محبت و زیبایی تو در دلش جای گیرد و به خاطر دیدن گل، گام پیش بگذارد.
هوش مصنوعی: شهادت او به مانند آرزوی دو جهان در پیش قدم است برای کسی که برای رسیدن به تو پا در راه گذاشته است.
هوش مصنوعی: امید به زندگی جاودان از زیباییها و جذابیتهای دلنشین میجوشد، در حالی که مرگ به عنوان یک تیر شوم در دارتان نشسته است.
هوش مصنوعی: من نه کافر هستم و نه مسلمان، کسی که مرا سوزاند، ننگ سوختن من را به باورهای خود نسبت داد.
هوش مصنوعی: از دل عرفان، بویی خوش و لطیف میخیزد که مثل دسته گلی از غم بر سرش قرار گرفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.