گنجور

 
عرفی

گر دَرِ عشق زنی تاب ملامت باید

دل آمادهٔ آشوب قیامت باید

در قبول نظر عشق هزاران شرط است

اول از عافیت رفته ندامت باید

تا به کی شاهد معنی بکشد بند نقاب

عمر ها بر در اندیشه اقامت باید

حسن سلمی ز تماشاگه هر بوالهوس است

چشمی از دیدن جز وِی به سلامت باید

طاقت سایه نداریم، چه اندیشه کنیم

پنجه در پنجهٔ خورشید قیامت باید

عرفی از رمز ملامت نشود دعوی عشق

همه صاحب نظرانیم، علامت باید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عرفی

هر که را نشأ غیرت به سلامت باید

در مصاف غم دل تاب اقامت باید

همت اندوده شدن باید ، اگر مرد غمی

نه دعای غم و نفرین سلامت باید

جگر تشنه و فرسودگی پای کجاست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه