گنجور

 
عرفی

دوش بختم دامنی در چنگ داشت

در گل روی نگاهم رنگ داشت

بس که می شد التماس دل قبول

از تمنای شهادت ننگ داشت

در خیالم شکر بود و شکوه بود

نغمه ام یارب کدام آهنگ داشت

عشق کی با جان من دشمن نبود

شعله با خاشاک دایم جنگ داشت

نقشبند حسن عرفی ناز بود

کز دل فرهاد نقش سنگ داشت

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خاقانی

من ندانستم که عشق این رنگ داشت

وز جهان با جان من آهنگ داشت

دستهٔ گل بود کز دورم نمود

چون بدیدم آتش اندر چنگ داشت

عافیترا خانه همچون سیم رفت

[...]

سیف فرغانی

آن نگاری کو رخ گلرنگ داشت

بی رخش آیینه دل زنگ داشت

وآن هلال ابرو که چون ماه تمام

غره یی در طره شبرنگ داشت

یک نظر کرد و مرا از من ببرد

[...]

اهلی شیرازی

گر بتو گل نسبتی از رنگ داشت

کی به ازو صورتی ارژنگ داشت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه