منم آن سحر بیان کز مدد طبع سلیم
نبرد ناطقه نام سخنم بی تعظیم
منم آن مایه فطرت که گر انصاف بود
با وجودم نتوان گفت باندیشه فهیم
منم آن بحر لباب ز معانی که بود
قطره آب ز شرم سخنم در یتیم
کر بیاد سخنم عود برآتش مانند
حشر اموات شود هر طرف از نشر شمیم
از حجاب سخنم بسکه عرق داد برون
صورت شیشه برآورد زلال تسنیم
در حرم گاه دل و حجله گه طبع من است
حامله مریم و جز مریم اگر هست عقیم
فوج فوج است معانی بدلم در پرواز
همچو مرغان اولی اجنحه در باغ نعیم
غنچه از نسبت سحبان بسخن عار کند
گر کنم طرز سخن باد صبا را تعلیم
در پزیرد زدمم صورت دیوار ، حیات
مایه فطرت از او وام کند فهم حکیم
آن خردمند حکیمی که بسبابه عقل
گیرم اندر حرم جوهر گل نبض سقیم
چون ببازیچه شوم ملزم ارباب کلام
خنده جوهر فرد است دلیل تقسیم
هرنفس قافله ای در دلم ازعالم عقل
می رسد جنس متاعش همه عجز و تسلیم
زهر خندی کند از چشمه طبعم ببهشت
در دکان حلاوت نگشاید تسنیم
با چنین رتبه که می گویم هجویست مرا
بسکه انصاف بود فانی و ادراک عدیم
با من از جهل معارض شده نامنفعلی
که گرش هجوکنم این بودش مدح عظیم
که بصد قرن دگر امر بدیهی نکند
عقل اول ببراهین مبینش تفهیم
هیچ زین گونه دلم را نبود گرد ملال
گرچه این واقعه بسیار عذابی است علیم
زان که از مشک سخن شاه دم استشمام
حالت جمله کند منکشف از لطف عمیم
دوش بر دوش نبی در شرف ذات علی
که عدیم است عدیلش چو خداوند کریم
آن که با مرتبه همت او اوج حضیض
آن که با نازکی طبع وی اندیشه جسیم
آید از دور چوسیلاب سیاهی بنظر
متأثر شود از برق عتابش چو نسیم
ای که نسبت بجلال تو هم از بی ادبی است
که فلک نام شکوه تو برد با تعظیم
خانه زاد خردش جوهر اول با وی
گفت کای دانش من در بر علم تو سقیم
حرفی از مصلحتی گویم و از من بپذیر
این سخن گرچه براه ادب افتاده ذمیم
جاه را پایه بیفزای مبادا که قضا
زندش طعنه بهمسایگی عرش عظیم
چشم اعمی شود از رأی تو گرنور پذیر
بنظر نقطه موهوم نماید تقسیم
چشم اشهل بصفت دیده احول گردد
گرحسام تو نگاهش بشکافد بدونیم
گرم رفتار بحدی است که دود انگیزد
گر رود مرکب خوش کام تو بر سطح نسیم
گر بعمان نگرد رأی تو در بینایی
نایب مردمک دیده شود در یتیم
گر بعصر ابد انجام توسنجند ،بطول
بمیانش نرسد سلسله عهد قدیم
آن که از روضه لطف تو شود فیض پذیر
که بود غیرت فردوس ز بس ناز و نعیم
گر بشمشیر سیاست بدونیمش سازند
نشود تا ابدش سلب حیات از هر نیم
هر که را ضربت گرز تو درآید بضمیر
در بدنها شود از سایه او عظم رمیم
ای که در عالم اجسام ، حکیمانه اگر
دفع افساد عوارض کنی از لطف عمیم
گفتگویی که بتان را بنگه می باشد
بیشتر از دل عاشق شنود گوش صمیم
کی دهند اهل محبت نعم لطف ترا
که ستانند عوض ، مایده باغ نعیم
شبهتی نیست در این واقعه کاصحاب بهشت
«من و سلوی» بفروشند بزقوم جحیم
ای که با نسبت سیر فلک عزم تو چرخ
بی نصیب از حرکت آمده چون حلقه میم
آسمان نهمین حصر شکوه تو کند
در میان گیرد اگر دایره را نقطه جیم
طمع گوشه چشم است مرا از تو و بس
ورنه مستغنیم از مال و منال و زر و سیم
زده ام پای بعیش دو جهان از همت
زآن ندارد بدلم دست ، چه امید و چه بیم
شکرلله کزان جمع نیم گرچه زمن
همه افعال قبیح آمد و اعمال ذمیم
که بصد حیله کنم راه اگر در بزمی
دلم از غصه شود همچو دل پسته دو نیم
کز چه معنی کنم از سفله نهادان تأخیر
و ز چه بر صدرنشینان ننمایم تقدیم
عرفی این طول سخن چیست بآهنگ دعا
دست بردار بدرگاه خداوند کریم
تا شود منبسط از بذل درم طبع سخن
منقبض باد دل خصم تو چون دست لئیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که شاعر خود را به نوعی وصف میکند و از مقام بلندی در هنر سخنوری و بیانگر بودن خود سخن میگوید. او خود را به سحر بیان تشبیه میکند و بیان میکند که سخن او از عمق وجودش نشأت گرفته و با دیانت و حقیقت در ارتباط است. شاعر همچنین به قدرت تأثیرگذاری کلام خود اشاره کرده و میگوید که مانند آبی زلال از معانی پر بار است. او در میان واژهها و معانی پرواز میکند و حسرتی از درک و فهم حکمتهای عمیق دارد. در نهایت، او به دعا و نیایش میپردازد و از خداوند میخواهد که بر او لطف کند و او را در به اشتراک گذاشتن علوم و معانی یاری دهد. این شعر به نوعی تجلی هنر و رسالت شاعری است.
هوش مصنوعی: منم همان سخنور دلنشین که با کمک ذوق و استعداد طبیعیام، بیهیچگونه بزرگنمایی، سخن میگویم.
هوش مصنوعی: من همان ذات و طبیعتی هستم که اگر انصاف رعایت شود، نمیتوان گفت که با فکر و آگاهی من همخوانی دارد.
هوش مصنوعی: من دریایی از معانی هستم و کلامم به اندازهی یک قطره آب، به خاطر شرم نسبت به یتیم، کوچک و ناچیز است.
هوش مصنوعی: وقتی که یاد من در دلها میجوشد، مانند عود که بر آتش میسوزد، روحها و یادها در هر سو پراکنده میشوند.
هوش مصنوعی: سخنان من به قدری عرق کرده و پرشور است که مانند شفافیت و زلالی آب تسنیم از شیشه بیرون میریزد.
هوش مصنوعی: در دل من مکانی مقدس وجود دارد که به نوعی شبیه به حجلهگاه است. اینجا جایی است که احساسات و افکارم پرورش مییابند، اما تنها مریم (نماد پاکی و عفت) میتواند در این فضا حاصلخیز باشد و دیگران کاری از پیش نمیبرند.
هوش مصنوعی: معانی و مفهومهای متفاوتی در دل من مانند پرندگانی که در باغی سرسبز پرواز میکنند، به فراوانی وجود دارد.
هوش مصنوعی: غنچه به سبب نسبت با سحبان، از صحبت کردن شرم میکند. اگر من بتوانم روش سخن گفتن باد صبا را یاد بگیرم.
هوش مصنوعی: من به دیوار ضربه زدم و در عوض، حیات و زندگی را از آن طلب کردم که به فطرت من صبغهای ببخشد و به من درک و فهمی حکیمانه عطا کند.
هوش مصنوعی: آن حکیم دانا که با استفاده از عقل خود به نیکیها و ارزشهای درونی افراد پی میبرد، در جستجوی جواهرات حقیقی در میان احساسات و فراز و نشیبهای زندگی است.
هوش مصنوعی: زمانی که به یک وسیله یا ابزار تبدیل شوم، به خواستههای صاحب کلام ملزم میشوم. خنده، نشاندهندهی اصالت و معناست و دلیل بر تقسیمبندیهاست.
هوش مصنوعی: هر لحظه، گروهی از اندیشهها و احساسات به قلب من راه مییابند که هر کدام نشاندهنده ناتوانی و تسلیم در برابر واقعیتها هستند.
هوش مصنوعی: لبخند زهرآلودی از چشمه طبیعت من به آن بهشت زیبا میزند، اما در دکان شیرینی، آبی از تسنیم نمیریزد.
هوش مصنوعی: با این جایگاهی که وصف میکنم، به نظر میرسد که من شایستهٔ توهین هستم، زیرا انصاف تا حدی محدود است و درک من نیز ناچیز است.
هوش مصنوعی: با من به خاطر نادانیات درگیر شدهای، در حالی که اگر بخواهم به تو توهین کنم، آنگاه سزاوار ستایش بزرگی خواهی بود.
هوش مصنوعی: عقل انسان حتی پس از گذشت قرنها، نمیتواند به روشنی برخی مسائل اولیه و بدیهی را درک کند، مگر اینکه با دلایل و شواهد روشن به او توضیح داده شود.
هوش مصنوعی: دل من هیچ غم و اندوهی از این پیشامد ندارد، هرچند که این واقعه واقعا عذابآور و دردناک است.
هوش مصنوعی: به خاطر بویی که از مشک در صحبتهای شاه به مشام میرسد، حال همه به طور کلی از لطف و محبت او آگاه میشوند.
هوش مصنوعی: دیشب بر دوش پیامبر، در مقام والای علی، کسی است که مانند او وجود ندارد و همتای او تنها خداوند بخشنده است.
هوش مصنوعی: کسی که با اراده و عزمی بزرگ به اوج قلهها میرسد، و آن که با لطافت و دقت نظر خود، به داشتن تفکری عمیق و بزرگ میپردازد.
هوش مصنوعی: از دور، سیاهی مثل چشمهای به نظر میرسد که از درخشندگی و شدت نگاهش، مانند نسیم، تحت تأثیر قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: ای کسی که عظمت تو به قدری است که حتی ماه و ستارگان نیز با احترام نام تو را بر زبان میآورند، این نشان از بیادبی است که نتوانیم به شکوه تو احترام بگذاریم.
هوش مصنوعی: خود خرد به او گفت که ای دانشمند، من در محضر علم تو ناتوان و بیمار هستم.
هوش مصنوعی: من آنگونه سخن میگویم که به نفع توست، حالا هرچند که این کلام به زیبایی بیان نشده است.
هوش مصنوعی: در تلاش برای افزایش مقام و جایگاه خود باش، اما مراقب باش که سرنوشت، تو را به چالش نکشد و به خاطر نزدیکیات به عرش بزرگ، مورد سرزنش قرار دهی.
هوش مصنوعی: چشم نابینا اگر به نظر تو نگاه کند، نور را نمیبیند و فقط یک نقطه ناچیز و نامرئی را میبیند.
هوش مصنوعی: چشمی که کمسوی است، اگر به چهره تو بیفتد و نور چشمانت را ببیند، به نور و روشنی تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: رفتار او چنان گرم و دوستداشتنی است که حتی میتواند بخار عشق و محبت ایجاد کند، اگر اسب خوشزبان تو بر روی نسیم روان حرکت کند.
هوش مصنوعی: اگر نظر تو در بینایی به عمق نرود، همچون مردمک چشمی میشود که در یتیم نگران و بیپناه است.
هوش مصنوعی: اگر دوران ابد را با دوران قدیم مقایسه کنند، مدت زمان آن به اندازهای نیست که بتواند به عمر و مدت عهد افسانهای قدیمی برسد.
هوش مصنوعی: کسی که از باغ محبت تو بهرهمند شود، چه کسی دیگر میتواند به خاطر ویژگیهای خاص و زیباییهای بهشت احساس خرسندی کند؟
هوش مصنوعی: اگر سیاست را با دقت و مهارت مدیریت کنیم، به این نتیجه میرسیم که هیچگاه نمیتوانیم زندگی را از هیچ کس بگیریم.
هوش مصنوعی: هر کسی که از ضربهی گرز تو آسیب ببیند، در عمق وجودش تأثیر میپذیرد و سایهی تو بر جانش سنگینی میکند.
هوش مصنوعی: ای کسی که در دنیای ماده با حکمت عمل میکنی، اگر به کمک لطف بزرگت بتوانی آسیبها و نواقص را برطرف کنی.
هوش مصنوعی: گفتگویی که میان معشوقهها وجود دارد، بیشتر از دل عاشق، توسط گوش دوستان نزدیک شنیده میشود.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است افرادی که در عشق و محبت هستند، به تو نعمتی دهند که از سر لطف باشد، یا اینکه انتظار پاداشی در ازای آن دارند؟ به راستی، اینجا از میوههای بهشتی و لذتهای والای باغ بهشت سخن میشود.
هوش مصنوعی: در این واقعه هیچ شکی نیست که اهل بهشت نعمتهای بهشتی را به خوشیهای دنیوی، که به اندازه یک لقمه هم نمیارزد، نمیفروشند.
هوش مصنوعی: ای کسی که با حرکت دورانی آسمان، تو هم قصد سفر کردهای، مانند حرف "میم" که در بیحرکتی و ساکن بودن، به دور خود میچرخد.
هوش مصنوعی: اگر آسمان نهمین، زیباترین و بلندترین مقام تو را با شکوه خود محصور کند، حتی اگر دایرهای در میان آن قرار گیرد که نقطهای به نام جیم را در بر بگیرد.
هوش مصنوعی: اشتیاق من به نگاه توست و بس، وگرنه به چیزهای دنیا و ثروت نیازی ندارم.
هوش مصنوعی: من برای لذت بردن از زندگی به هر دو جهان پا گذاشتهام و دیگر دلم به هیچ چیز نمیلرزد؛ نه امیدی دارم و نه ترسی.
هوش مصنوعی: سپاس خدا را که ما در جمعی هستیم، هرچند که زمانه پر از کارهای ناپسند و اعمال ناشایست است.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم با ترفندهای مختلف راهی بیابم و اگر در مجلسی دلم از اندوه بشکند، مانند دلی باشم که به دو نیم شده و رنج میبرد.
هوش مصنوعی: من از چه چیزی باید به سفلیهایی که به تأخیر افتادهاند بگویم و چرا نباید به برجستهها و برندگان جایی نشان دهم؟
هوش مصنوعی: عرفی، به چه دلیل اینقدر طولانی صحبت میکنی؟ کمی از ناله و دعا دست بکش و به درگاه خداوند بخشنده مراجعه کن.
هوش مصنوعی: برای اینکه سخن من گسترده و وسیع شود، باید درم و ثروت خود را ببخشم؛ در حالی که دل دشمن تو همانند دست انسانهای پست و نکبتبار، بسته و تنگ است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بفزوده ست بر من خطر قیمت سیم
تا بنا گوش ترا دیده ام ای در یتیم
سیم را شاید اگر در دل و جان جای کنم
از پی آنکه بماند به بنا گوش تو سیم
از بناگوش تو سیم آمد و زر از رخ من
[...]
آفرین باد بر آن عارض پاکیزه چو سیم
و آن دو زلفینِ سیاه تو بدان شکل دو جیم
از سرا پایِ توام هیچ نیاید در چشم
اگر از خوبیِ تو گویم یک هفته مقیم
بینی آن قامتِ چون سرو خرامان در خواب
[...]
ای دل و هوش و خرد داده به شیطان رجیم
روی بر تافته از رحمت رحمان رحیم
دل چون بحر تو در معصیت و نرم چو موم
سنگ خاراست گه معذرت و تنگ چو میم
نتوانی که کنی بر سخن حق تو مقام
[...]
دی بدان رستهٔ صرافان من بر دَرِ تیم
پسری دیدم تابندهتر از در یتیم
زین سیه چشمی جادو صنمی طرفه چو ماه
بینظیری که نظیریش نه در هفت اقلیم
با دلم گفتم ای کاشکی این میر بتان
[...]
علم محترم دولت دین قیم
مستوی قامت باد از تو تا روز قیام
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.