گر هیچ میتوانی ای دل گزارشی کن
با حامیِ عنایت ما را سپارشی کن
تنها نشین ندارد از عمر هیچ لذت
در بار هر دو عالم ترتیب گردشی کن
مملو شدهست طبعت از لقمهی مخالف
از ریزهی محبت خود را جوارشی کن
خواهی که از من و ما یک ره خلاصیابی
از خویشتن برون آ جهدی و کوششی کن
حامی کار ما شو یکباره یار ما شو
میدان شدهست خالی برخیز چالشی کن
تیغ ظهور برکش آفاق کن مسلّم
شاهانه لشکری کش مردانه جنبشی کن
یک رنگ شو نزاری در باز هر چه داری
بر آستان مردان بنشین و پوزشی کن
در کنجِ خویش ساکن بنشین و همچو مردان
از خاک کعبه فرشی وز سنگ بالشی کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.