گنجور

 
حکیم نزاری

ای پیک مشتاقان بگو امشب بدان پیمان‌شکن

کز دوستانِ معتقد شوخی مکن دل بر مکن

مجنونِ‌کار افتاده را بندی نه از زنجیرِ زلف

یعقوبِ‌محنت دیده را بویی فرست از پیرهن

با خاطرش ده کای فلان این نیست شرطِ دوستی

یاران چنینی یاد آورند از مخلصانِ خویشتن

کاهی شدم من احتمال امکان ندارد بیش ازین

کوهِ‌غم است ندوهِ او بر خاطرِ این ممتحن

امّیدوارم کز وجود ایزد خلاصی بخشدم

وین شخصِ محنت دیده را زندان غم بر جانِ‌من

باری حجابِ‌پیرهن از جانِ من برداشتی

کز هر چه من بودن نماند الّا خیالی از بدن

با آن که خون شد کاشکی بردیده بگذشتی دلم

کز دل چنین افتاده‌ام همچون زبان در هر دهن

کردی نزاری عاقبت جان در سرِ مقصودِ دل

وین قصّه در آفاق شد افسانه‌ی هر انجمن

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ناصرخسرو

گلبن نوان اندر چمن عریان چو پیش بت شمن

نه یاسمین و نه سمن نه سوسن و نه نسترن

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصرخسرو
امیر معزی

ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من

تا یک زمان زاری‌ کنم بر رَبع ‌و اَطلال و دِمَن

رَبع از دلم پرخون‌ کنم خاک دمن‌ گلگون کنم

اطلال را جیحون ‌کنم از آب چشم خویشتن

از روی یار خرگهی ایوان همی بینم تهی

[...]

نصرالله منشی

از غرب سوی شرق زن بد خواه را بر فرق زن

بر فرق او چون برق زن مگذار ازو نام و نشان»

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از نصرالله منشی
ظهیری سمرقندی

هایل هیونی تیز دو، اندک خور بسیار رو

از آهوان برده گرو در پویه و در تاختن

هامون گذاری کوه وش، دل بر تحمل کرده خوش

تا روز هر شب بارکش، هر روز تا شب خارکن

چون باد و چون آب روان در دشت و در وادی دوان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه