ای پیک مشتاقان بگو امشب بدان پیمانشکن
کز دوستانِ معتقد شوخی مکن دل بر مکن
مجنونِکار افتاده را بندی نه از زنجیرِ زلف
یعقوبِمحنت دیده را بویی فرست از پیرهن
با خاطرش ده کای فلان این نیست شرطِ دوستی
یاران چنینی یاد آورند از مخلصانِ خویشتن
کاهی شدم من احتمال امکان ندارد بیش ازین
کوهِغم است ندوهِ او بر خاطرِ این ممتحن
امّیدوارم کز وجود ایزد خلاصی بخشدم
وین شخصِ محنت دیده را زندان غم بر جانِمن
باری حجابِپیرهن از جانِ من برداشتی
کز هر چه من بودن نماند الّا خیالی از بدن
با آن که خون شد کاشکی بردیده بگذشتی دلم
کز دل چنین افتادهام همچون زبان در هر دهن
کردی نزاری عاقبت جان در سرِ مقصودِ دل
وین قصّه در آفاق شد افسانهی هر انجمن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره ناراحتی و ناامیدی عاشق است که به یک یار پیمان شکن و بیوفا خطاب کرده و از درد و غم خود میگوید. شاعر از اینکه دوستان واقعی باید با هم صادقانه برخورد کنند و از شوخیهای بیمحتوا بپرهیزند، شکایت دارد. او نگران است که این دردهای عاطفی میتواند به زنجیری برای او تبدیل شود و مانند یعقوب که در غم فرزندش رنج میبرد، به حال و روز خود اشاره میکند. شاعر امیدوار است که از مشکلات خویش نجات یابد، اما در نهایت حس میکند که همه چیز به یک خیال و تصور تبدیل شده است و به شدت در رنج است. داستان عشق او به افسانهای در میان مردم تبدیل شده و در عاقبت جان خود را فدای عشق کرده است.
هوش مصنوعی: ای پیامآور عاشقان، به او بگو که امشب به عهد خود وفا نکند و با دوستانی که به او ایمان دارند، بازی نکند و در دلها گرههای محبت نندازد.
هوش مصنوعی: مجنونی که در کار افتاده و گرفتار شده، نیازی به زنجیر موی یعقوب ندارد؛ بلکه او نیازمند بویی از پیراهنی است که باعث یادآوری عشق و زیباییاش شود.
هوش مصنوعی: با یادآوری آن شخص، باید به این نکته توجه کرد که چنین چیزی شرط واقعی دوستی نیست. یاران باید از انسانهای صمیمی و مهربان خود یاد کنند.
هوش مصنوعی: من دیگر به حدی کم شدهام که دیگر امکان ندارد بیشتر از این غم سنگینی وجود داشته باشد. صدای ناله او بر دل این آزمونگر فشار میآورد.
هوش مصنوعی: امیدوارم که به کمک خداوند بتوانم خود را از این مشکلات رها کنم و این فردی که زجر کشیده را از غم و اندوه آزاد کنم.
هوش مصنوعی: تو با کنار زدن پردهی لباس، جان من را آزاد کردی، طوری که از هر آنچه که من بودم، تنها یک خیال از جسم باقی مانده است.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه حال و روز من بسیار بد است، کاش تو به سادگی از کنار من میگذشتی. دلم به حال خودم میسوزد و مثل زبانی که در دهانهای مختلف میچرخد، در میان احساسات متناقض و دردهایم سرگردان شدهام.
هوش مصنوعی: تو در پی آرزوهای دل خود جانفشانی کردی و این داستان به legend (افسانه) هر جمع و انجمنی تبدیل شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گلبن نوان اندر چمن عریان چو پیش بت شمن
نه یاسمین و نه سمن نه سوسن و نه نسترن
ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من
تا یک زمان زاری کنم بر رَبع و اَطلال و دِمَن
رَبع از دلم پرخون کنم خاک دمن گلگون کنم
اطلال را جیحون کنم از آب چشم خویشتن
از روی یار خرگهی ایوان همی بینم تهی
[...]
از غرب سوی شرق زن بد خواه را بر فرق زن
بر فرق او چون برق زن مگذار ازو نام و نشان»
کز باده می زاید فرح
در سینه غمگین من
هایل هیونی تیز دو، اندک خور بسیار رو
از آهوان برده گرو در پویه و در تاختن
هامون گذاری کوه وش، دل بر تحمل کرده خوش
تا روز هر شب بارکش، هر روز تا شب خارکن
چون باد و چون آب روان در دشت و در وادی دوان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.