بیا بیا صنما بیش از این مرنجانم
دمی به لطف دلم ده که بس پریشانم
چو بلبل از غم عشق تو تا به کی نالم
به دیده چند کشم خارت ای گلستانم
دو زلف شست تو بر هم شکست پیوندم
دو چشم مست تو پیدا بکرد پنهانم
غنیمت است به پیش لب تو جان دادن
که تا مگر به حدیثی ز لب دهی جانم
شبی که دست حمایل کنم به گردن تو
چو آفتاب درخشد مه از گریبانم
چو سودِ حاصل عمرم تویی که را طلبم
چو اصلِ راحتِ رنجم تویی که را خوانم
شکسته ام ز تو باری ولی بحمدالله
اگر شکسته وجودم درست پیمانم
گرم تمامت عالم به سر بگردانی
ز پیش حکم تو یک ذرّه سر نگردانم
به عزت از بنشانی کمینه مسکینم
به خدمت ار بپذیری مطیع فرمانم
همان نزاریِ مسکین ِ مُستمندِ تو ام
نه خود که تا ز تو دورم هزار چندانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به معشوق خود میگوید که او را بیشتر از این آزار ندهد و از او درخواست میکند که با لطفش دلش را آرام کند. او به غم عشق و پریشانی خود اشاره میکند و مانند بلبل از درد عشق مینالد. شاعر از زیباییهای معشوق و تأثیر آن بر خود میگوید و ابراز میکند که جان دادن به لبهای او برایش ارزشمند است. او به محبت و خدمت به معشوقش اشاره میکند و حتی اگر در ظاهر شکسته باشد، به وفاداریاش به او تأکید میکند. در نهایت، او خود را مسکین و نیازمند میداند و به عشق و اطاعت از معشوقش میپردازد.
هوش مصنوعی: به نزد من بیا و دیگر مرا آزار نده. لحظهای با لطف و محبت خود دل مرا شاد کن، زیرا به شدت در عذاب و پریشانی هستم.
هوش مصنوعی: مثل بلبل که به خاطر عشق تو همیشه سوگواری میکند، تا کی باید از درد و غم حرف بزنم؟ چند بار باید اشکهایم را برای تو بریزم، ای گلستان من!
هوش مصنوعی: دو زلف تو با هم گره خورده و پیوند ما را محکم کرده است. زمانی که به چشمان مستت نگاه میکنم، احساس میکنم که در جایی پنهان شدهام.
هوش مصنوعی: فدای لب تو شدن و جان دادن در نزد تو ارزشمند است، چه بسا که با یک کلام از تو جانم را بگیری.
هوش مصنوعی: شبی که دستم را به گردن تو بیفکنم، مثل آفتاب میدرخشد و ماه از گریبانم بیرون میآید.
هوش مصنوعی: من تمام سود و نتیجهی عمرم را در تو میبینم، و تو کسی هستی که در پیات هستم. تو همچنین منبع اصلی راحتیام هستی و در moments of distress من تو را صدا میزنم.
هوش مصنوعی: من از تو زخم خوردهام، اما خوشبختانه اگرچه وجود من آسیب دیده، اما پیمانم هنوز استوار است.
هوش مصنوعی: اگر تمام عالم را به گردن بگذاری و حکم تو را اجرا کنی، من حتی یک لحظه هم سرم را از فرمان تو نخواهم گرداند.
هوش مصنوعی: به خاطر احترام و ارادت، هرچند که من فردی حقیر و بیپناه هستم، اگر تو بخواهی و بپذیری، با کمال اطاعت آمادهام تا دستورات تو را انجام دهم.
هوش مصنوعی: من همان نازک دل و نیازمندت هستم، نه کسی دیگری. در حقیقت، اگر از تو دور شوم، به هزاران آلام و مشکلات دچار میشوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر آن جواهر کز روزگار بستانم
چرا دهم به خس و خار ار نه بستانم
به دست چپ بدهم آن گهر که در یک سال
بهای صد گهر از دست راست بستانم
چو تیر هر جا ناخوانده گر همی نروم
[...]
ز هر بدی که تو دانی هزار چندانم
مرا نداند از آن گونه کس که من دانم
به آشکار بدم در نهان ز بد بترم
خدای داند و من ز آشکار و پنهانم
تن من است چو سلطان معصیتفرمای
[...]
بعهدهای گذشته امین من آن بود
که شعر خوانم بر آنکه سیم بستانم
بقحطسالی افتادم از هنرمندان
که گر بیان کنم آنرا بشرح نتوانم
اگر بیابم آنرا که شعر دریابد
[...]
خوشی خوشی تو ولی من هزار چندانم
به خواب دوش که را دیدهام نمیدانم
ز خوشدلی و طرب در جهان نمیگنجم
ولی ز چشم جهان همچو روح پنهانم
درخت اگر نبدی پا به گل مرا جستی
[...]
یکی یهود و مسلمان نزاع میکردند
چنان که خنده گرفت از حدیث ایشانم
به طیره گفت مسلمان: گر این قبالهٔ من
درست نیست خدایا یهود میرانم
یهود گفت: به تورات میخورم سوگند!
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.