گنجور

 
حکیم نزاری

بیا بیا صنما بیش از این مرنجانم

دمی به لطف دلم ده که بس پریشانم

چو بلبل از غم عشق تو تا به کی نالم

به دیده چند کشم خارت ای گلستانم

دو زلف شست تو بر هم شکست پیوندم

دو چشم مست تو پیدا بکرد پنهانم

غنیمت است به پیش لب تو جان دادن

که تا مگر به حدیثی ز لب دهی جانم

شبی که دست حمایل کنم به گردن تو

چو آفتاب درخشد مه از گریبانم

چو سودِ حاصل عمرم تویی که را طلبم

چو اصلِ راحتِ رنجم تویی که را خوانم

شکسته ام ز تو باری ولی بحمدالله

اگر شکسته وجودم درست پیمانم

گرم تمامت عالم به سر بگردانی

ز پیش حکم تو یک ذرّه سر نگردانم

به عزت از بنشانی کمینه مسکینم

به خدمت ار بپذیری مطیع فرمانم

همان نزاریِ مسکین ِ مُستمندِ تو ام

نه خود که تا ز تو دورم هزار چندانم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مسعود سعد سلمان

هر آن جواهر کز روزگار بستانم

چرا دهم به خس و خار ار نه بستانم

به دست چپ بدهم آن گهر که در یک سال

بهای صد گهر از دست راست بستانم

چو تیر هر جا ناخوانده گر همی نروم

[...]

سوزنی سمرقندی

ز هر بدی که تو دانی هزار چندانم

مرا نداند از آن گونه کس که من دانم

به آشکار بدم در نهان ز بد بترم

خدای داند و من ز آشکار و پنهانم

تن من است چو سلطان معصیت‌فرمای

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

بعهدهای گذشته امین من آن بود

که شعر خوانم بر آنکه سیم بستانم

بقحط‌سالی افتادم از هنرمندان

که گر بیان کنم آنرا بشرح نتوانم

اگر بیابم آنرا که شعر دریابد

[...]

مولانا

خوشی خوشی تو ولی من هزار چندانم

به خواب دوش که را دیده‌ام نمی‌دانم

ز خوشدلی و طرب در جهان نمی‌گنجم

ولی ز چشم جهان همچو روح پنهانم

درخت اگر نبدی پا به گل مرا جستی

[...]

سعدی

یکی یهود و مسلمان نزاع می‌کردند

چنان که خنده گرفت از حدیث ایشانم

به طیره گفت مسلمان: گر این قبالهٔ من

درست نیست خدایا یهود میرانم

یهود گفت: به تورات می‌خورم سوگند!

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه