درونِ سینه یی دارم پر آتش
دلی از آتشی چون آبِ رز خوش
به هم اضداد را چون ممتزج کرد
تعالی الله به یک جا آب و آتش
عجب خاصیّتی دارد از اوّل
بود بیگانه امّا آشنا وش
به آخر می کند اضداد را جمع
اگرچه ز ابتدا دارد مشوّش
به وجهِ می گرو کن هر چه داری
کلاه و موزه و قربان و ترکش
همه جز دوست کّلِ آفرینش
حجابِ تست باید کرد ترکش
من و یک هم نفس کوهست و من نه
زمین گو هفت می باش و جهت شش
هوایِ حرص و آز الحمدلله
نزاری را ندارد در کشاکش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن شاعر از درون سینهاش آتشی را توصیف میکند که نشاندهنده احساسات و تضادهای درونی اوست. دل او از آتش و آب، نشانهای از وجود تضادها، پر شده است. او به بلاغت اشاره میکند که چگونه به رغم تضادها، با قدرت الهی همه چیز به هم میآید و به وحدت میرسد. شاعر از عواطف انسانی و سرنوشت صحبت میکند و به ضرورت رابطه با دوست واقعی تاکید دارد، چرا که تمام چیزهای دیگر حجابهایی هستند که باید به جانب دوست کنار گذاشته شوند. همچنین، احساس حرص و آز که در انسان وجود دارد را با کمالطلبی نازل میکند و به نوعی آرامش در این کشاکشها اشاره میکند.
هوش مصنوعی: در دل من آتش شعلهور است و عاشقانههایی از اشتیاق دارم که همانند آبِ گلاب خوشبو و لطیف است.
هوش مصنوعی: زمانی که خداوند آتش و آب را در یک جا با هم ترکیب کرد، نشاندهندهی قدرت و عظمت اوست که توانسته است این دو عنصر متضاد را در کنار هم قرار دهد.
هوش مصنوعی: این شخص ویژگی جالبی دارد، از ابتدا که با او آشنا شدم، احساس غریبی نمیکنم و انگار که همیشه او را میشناختم.
هوش مصنوعی: اگرچه در آغاز، اوضاع و شرایط به هم ریخته و ناپایدار است، اما در نهایت، همه چیز به یکدیگر پیوند میخورد و به آرامش میرسد.
هوش مصنوعی: هر آنچه که داری، از کلاه و کفش گرفته تا طعمه و اسلحه، به پای عشق و مستی بگذار.
هوش مصنوعی: همه چیز به جز دوست، مانع و پردهای است که در برابر تو قرار دارد. باید تلاش کنی که از آن دوری کنی و به سمت او بروی.
هوش مصنوعی: من و یک همدل مانند کوهی هستیم و من از زمین فاصله دارم. مانند هفت میباشم و به سوی شش حرکت میکنم.
هوش مصنوعی: در دنیای پر از رقابت و تلاش، دیگر خبری از میل و خواستههای بیپایان نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لطیف آمد ازیشان باد و آتش
ازیرا سوی بالا گشت سرکش
گزیده شمس دین ای از نهیبت
شده حال بداندیشان مشوش
کشیده بر سرت تأیید سایه
فگنده بر درت اقبال مفرش
بدست باس تو چون موم آهن
[...]
دلم کو با تو همراهست و همبر
چگونه مهر بندد جای دیگر
دلی کو را تو هم جانی و هم هوش
از آن دل چون شود یادت فراموش
اگر چه آب و خاک و باد و آتش
کنند آمد شدی با یکدگر خوش
مبادا بی وصالت روز ما خوش
که از هجران تو باشم بر آتش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.