گنجور

 
حکیم نزاری

ما را به سرِ کویِ خرابات برآرید

این کارِ مهم تر ز مهمّات بر آرید

گو مدّعیان از سرِ تشنیع و شماتت

شوری ز میان خانۀ طامات بر آرید

این پیرِ ملامت زده را سلسله در حلق

خلقی ز پی اش گردِ محلّات بر آرید

و آن گه به سرِ دارانا الحق چو حسینش

بر موجبِ محضر به سجلّات بر آرید

امروز ملامت که چنین منکر عشقید

فردای قیامت همه هیهات برآرید

ای بی خبران تا به درآیید ز خلقی

یک سر به خدا دستِ مناجات برآرید

گردن مکشید از لگدِ عشق به تسلیم

وز چاهِ طبیعت سرِ مافات برآرید

از اهلِ هُدا عذرِ محاکات بخواهید

و آن گه سرِ همّت به سماوات برآرید

پایی به وفا در رهِ اخلاص بکوبید

دستی به صفا گردِ موالات برآرید

از خود به درآیید و ملاقات ببینید

تسلیم بباشید و مرادات برآرید

دست از من و ما و خودیِ خویش بدارید

دود از هبل و برهمن و لات برآرید

یا بر گهرِ سفتۀ من عیب مگیرید

یا زین دُرر را ز بحرِ مجابات برآرید

گر پندِ نزاری بنیوشید سرِ فخر

از ذروۀ گردون به مباهات برآرید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

از صومعه رختم به خرابات برآرید

گرد از من و سجادهٔ طامات برآرید

تا خلوتیان سحر از خواب درآیند

مستان صبوحی به مناجات برآرید

آنان که ریاضت کش و سجاده نشینند

[...]

آشفتهٔ شیرازی

تنگست حرم سر زخرابات برآرید

مستانه سرا زخرقه طامات برآرید

تا صومعه داران فلک را بنشانند

سرمست هیاهوی مناجات برآرید

سر بر در میخانه بسائید سحرگاه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه