گنجور

 
حکیم نزاری

حذر ز فتنۀ آن ترکِ مست می باید

چنان که هر که بگیرد ز دست برباید

که زهره دارد از آن سنگ دل که برباید

مگر کسی که به جان التفات ننماید

دلی به هر سرِ مویی ز زلف بر بندد

اگر گره ز کمندِ نغوله بگشاید

میانِ راه بیا تا بگیرمش دامن

به دادخواه ببینم کزو چه می آید

چو دل برفت به یک بوسه التفات کنم

و گر سرم برود نیز گو برو شاید

ز رویِ خوب چو اخلاقِ زشت قاعده نیست

بدین قدر نه بر آنم که منع فرماید

یقینم ار همه جز آبِ زندگانی نیست

به خونِ هم چو منی دست در نیالاید

به حسن غّره نباشد مگر چو می داند

که گل به باغ پس از هفته یی نمی پاید

که در زمانه بر آساید از حیات دمی

کسی که یک نفس از عیش بر نیاساید

نزاریا دو سه روزی که هست تازه بر آی

که از حیات حصولِ مرا دمی باید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ابوسعید ابوالخیر

خوش آید او را چون من به ناخوشی باشم

مرا که خوشی او بود ناخوشی، شاید

مرا چو گریان بیند بخندد از شادی

مرا چو کاسته بیند کرشمه بفزاید

مسعود سعد سلمان

دلم ز اندوه بی حد همی نیاساید

تنم ز رنج فراوان همی بفرساید

بخار حسرت چون بر شود ز دل به سرم

ز دیدگانم باران غم فرود آید

ز بس غمان که بدیدم چنان شدم که مرا

[...]

سنایی

زهی سزای محامد محمد بن خطیب

که خطبه‌ها همی از نام تو بیاراید

چنان ثنای تو در طبعها سرشت که مرغ

ز شاخسار همی بی‌ثبات نسراید

ز دور نه فلک و چار طبع و هفت اختر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
وطواط

بهار باز جهان را همی بیاراید

جمال چهرهٔ بستان همی بیفزاید

بسان جلوه گران گوش و گردن گیتی

بگونه گونه جواهر همی بیاراید

سحاب روی شکوفه همی بیفروزد

[...]

انوری

خدای کار چو بر بنده‌ای فرو بندد

به هرچه دست زند رنج دل بیفزاید

وگر به طبع شود زود نزد همچو خودی

ز بهر چیزی خوار و نژند باز آید

چو اعتقاد کند کز کسش نباید چیز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه