هجر با روزگار من آن کرد
که صفت جز به وصل نتوان کرد
به دو زلفت که روزگارِ مرا
گاه مجموع و گه پریشان کرد
به دو چشمت که ملک پیمان را
گاه معمور و گاه ویران کرد
به کمان دو ابرویت که مرا
بر دل از غمزه تیر باران کرد
به دو لعل لبت که جوهر عقل
لقبش رشکِ زاده کان کرد
به دهانت که معجز دو لبش
خاک در چشمِ آب حیوان کرد
به نسیمت که همچو روح الله
در تن مرده از نفس جان کرد
که جهان بی وجود خرم تو
بر نزاری زمانه زندان کرد
بی جمال حیات بخش تو هجر
مرگ بر خاطر من آسمان کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به درد فراق و دوری از محبوبش پرداخته و توصیف میکند که چگونه این دوری زندگیاش را دچار مشکل کرده است. او با اشاره به ویژگیهای محبوبش، مانند زلف، چشم، ابرو و لبان، احساس غم و ناامیدی خود را نشان میدهد. دوری از معشوق موجب ویرانی و پریشانی در دل او شده و حتی بدون وجود محبوب، زندگیاش را همچون زندانی میبیند. در نهایت، هجران و فراق را به مرگ تشبیه میکند و احساس میکند که بیجمال محبوبش، زندگیاش ارزش و طراوتی ندارد.
هوش مصنوعی: فراق و جدایی با من کاری کرد که دیگر نتوانم هیچ صفتی جز وصال و نزدیک شدن به معشوق بگویم.
هوش مصنوعی: زلفهای تو باعث شدهاند که گاهی زندگیام مرتب و گاهی دچار آشفتگی شود.
هوش مصنوعی: چشمان تو باعث شدهاند که یکجا سرزمین عشق آبادانی پیدا کند و در جاهای دیگر، ویرانی بیافریند.
هوش مصنوعی: به زیبایی و جذابیت چهرهات که با نگاههای دلربایت قلبم را تحت تأثیر قرار داد و غم و شادی را در وجودم ایجاد کرد.
هوش مصنوعی: لبهای تو مانند دو دانه مروارید هستند که به خاطر زیبایی و درخشندگیشان، عقل را هم به خود میبالند و به زاده کان (کانی که مروارید میدهد) حسادت میکنند.
هوش مصنوعی: چشمهای آب را به خاطر زیبایی و جذابیت صحبتهایت مملو از اشتیاق کردهای.
هوش مصنوعی: به نسیم تو، مانند روح الله که در بدن مردهی بیجان، زندگی و روح دمید، شوق و حیات میبخشد.
هوش مصنوعی: جهان بدون حضور خوشحالی تو، به نوعی زندانی از مشکلات و سختیهاست که زمانه برای من فراهم کرده است.
هوش مصنوعی: بیزیبایی و جذابیت تو، دوری و جدایی از تو مرگ را بر من همچون آسمانی تاریک و سنگین احساس کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بزرگی که رای صایب تو
کارهای عمل به سامان کرد
کار کرد هنر کفایت تو
بر کفاة زمانه تاوان کرد
هر چه تاریک دید روشن ساخت
[...]
ای عمیدی که باز غزنین را
سیرت و صورتت چو بستان کرد
باز عکس جمال گلفامت
حجرهٔ دیده را گلستان کرد
باز نطق زبان در بارت
[...]
به خدایی که کوه و دریا را
خازن در و لعل رخشان کرد
که من از درد فرقت لب تو
آن کشید م که شرح نتوان کرد
به خدایی که ید قدرت او
گردش چرخ را به فرمان کرد
که چنانم ز آرزومندی
که به صد نامه شرح نتوان کرد
خویشتن رفت و روی پنهان کرد
با چنان حربه حرب نتوان کرد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.