گنجور

 
حکیم نزاری

هر که با سابقان قدم سپرد

هر دو عالم به یک درم نخرد

گو جهان بر خلاف مذهب باش

موقن البته هیچ غم نخورد

غلط احول است قرابه

بود و نابود را به هم شمرد

به همه حال هست مطلق را

نیست بیند چو از عدم نگرد

عقل چون زخم امتحان خورده است

بر سر کوی عشق کم گذرد

سخره دل مشو که نفس شریف

از فرومایگان ستم نبرد

پیش ما خود نزار یا نسزد

هر که با سابقان قدم سپرد

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
رودکی

اشتر گرسنه کسیمه برد

کی شکوهد ز خار؟ چیره خورد

کسایی

نانوردیم و خوار و این نه شگفت

که برِ ورد، خار نیست نورد

مردم اندر خور زمانه شده‌ست

نرد چون شاخ گشت و شاخ چون نرد

عنصری

از تک اسب و بانگ نعرۀ مرد

کوه یر نوف شد هوا پر گرد

مسعود سعد سلمان

شعر سید محمد ناصر

دل من شاد کرد و خرم کرد

شدم از گرمی طبیعی پوست

همچو تشنه که آب باید سرد

بر دل من نشاط رامش یافت

[...]

مشاهدهٔ ۹ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

صدر اسلام زنده گشت و نمرد

گرچه صورت به خاک تیره سپرد

در جهان بزرگ ساخت مکان

هم بخردان گذاشت عالم خرد

پس تو گویی که مرثیت گویش

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۱۵۸ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه