گنجور

 
حکیم نزاری

تا نیستی در آمد و هستیِ ما ستد

هم صبر در حجاب شد از ما و هم خرد

ما عاشقانِ کویِ خرابات دم زنیم

کز زاهدانِ صومعه بویِ وفا نزد

از حرص و آز تن به عنا در نداده ایم

هم چون درختِ توت لگد خورده از قفد

دیوانگانِ ملکِ خداییم و خلق را

در ما ز راهِ عقل تصرّف نمی رسد

ما را به رنگ و بوی تفاوت نمی کند

گر اطلس است پوشش و گر پارۀ نمد

محرابِ دینِ ما خمِ ابرویِ او بس است

یک وجه اگر دو قبله کند کی روا بود

چون دوست در نظر بود از حور فارغیم

با نور آفتاب کجا شمع در خورد

الّا رضایِ دوست نجویم ز خیر و شر

الّا برایِ دوست نگویم به نیک و بد

در عشق واجب است دلیلی نزاریا

هرگز به منتها نرسد هیچ کس به خود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

ای روی تو چو روز دلیل موحدان

وی موی تو چنان چو شب ملحد از لحد

ای من مقدم از همه عشاق، چون تویی

مر حسن را مقدم، چون از کلام قد

مکی به کعبه فخر کند، مصریان به نیل

[...]

ابوسعید ابوالخیر

ای روی تو چو روز دلیل موحدان

وی موی تو چنان چو شب ملحد از لحد

ای من مقدم از همه عشاق چون تویی

مر حسن را مقدم چون از کلام قد

مکی به کعبه فخر کند مصریان به نیل

[...]

قطران تبریزی

شاهی که روی او چو به مهتاب تاب داد

در گنبد تن از اسباب باب داد

سیماب فضل او چو بشخص عدو رسید

دشمن ز خون سینه بسیماب آب داد

هر روز رزم خنجر او بی کران بود

[...]

مسعود سعد سلمان

مسعود پادشاه جهان کامگار باد

بنیاد دین و دولت او پایدار باد

جاهش به فر و دولت و رایش به نور عدل

گیتی فروز باد و زمانه نگار باد

ای شاه تا بهار و خزانست در جهان

[...]

امیر معزی

دولت موافقان تورا جاه و مال داد

گردون مخالفان تو را گوشمال داد

اخترشناس طالع مسعود تو بدید

ما را نشان ز فرّخی ماه و سال داد

بازی است دولت تو که او را خدای عرش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه