خرابم از آن نرگسِ نیم مست
تمام اختیارم برون شد ز دست
توقّع مکن کز کماندار تیر
اعادت کند چون برون شد زشست
به دیرِ مغان میپرستیدهام
ز بس می پرستی شدم بت پرست
اگر بت پرستی در اسلام نیست
کسی را ندانم در اسلام هست
که رویِ بتی دید و پوشید چشم
که مکروه دید و مقابل نشست
بیا بگذر ای خواجه از زهدِ خشک
موحّد ز تردامنی باز رست
دری هست بیش از مبادیِ عقل
که بر عشق بازست تا بر که بست
ز تو هیچ نگشاید از خود ببُر
مجرّد ز هم راهِ بد بر شکست
چو افسرده خام است و عاشق بسوخت
ملامت مکن بر نزاریِ مست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و حالتی است که شاعر به دلیل جذابیت نرگس (نماد عشق) دچار سردرگمی و ضعف شده است. او میگوید که اختیارش از دست رفته و نمیتواند تحمل کند. شاعر به پرستش میپردازد و از خود میپرسد که آیا در دین اسلام واقعی کسی وجود دارد که بتواند از زیبایی بتها چشم بپوشاند. او از زهد خشک و تردید دوری میکند و دعوت به عشق و رهایی میکند. در نهایت، شاعر بر این باور است که نباید بر عاشقان سرزنش کرد، زیرا آنها در عشق خود غرق شدهاند.
هوش مصنوعی: من به خاطر نرگسی که نیمهمست است، به شدت خراب و ویران شدهام و تمام کنترل و اختیارم از دستم خارج شده است.
هوش مصنوعی: از کماندار انتظار نداشته باش که بعد از آنکه تیر را پرتاب کرد، دوباره به تو لطف کند و تیر را به سمت تو برگرداند. وقتی که تیر از کمان رها شد، دیگر امیدی به بازگشت آن نیست.
هوش مصنوعی: در میخانه به قدری به پرستش پرداختم که خودم نیز تبدیل به پرستنده بتها شدم.
هوش مصنوعی: اگر در اسلام بتپرستی وجود ندارد، نمیشناسم کسی را که در اسلام وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: در اینجا کسی به تصویر زیبایی نگاه میکند و چشم خود را میپوشاند چون در برابر آن تصویر، چیز ناخوشایندی را میبیند و ترجیح میدهد که از آن دوری کند.
هوش مصنوعی: ای خواجه، بیایید از زهد سخت و سرد و متعصبانه عبور کنیم و به لذات زندگی و آزادی عمل توجه کنیم.
هوش مصنوعی: دری وجود دارد که فراتر از مرزهای عقل قرار دارد و به روی عشق گشوده است، تا این عشق به آنجا راه یابد.
هوش مصنوعی: از تو چیزی جز جدایی نمیروید، خود را از ارتباط با دیگران دور کن و از مسیرهای نادرست جدا شو.
هوش مصنوعی: هنگامی که او در حالت افسردگی و خامی به سر میبرد و عشقش قلبش را سوزانده، نباید او را بابت حالش سرزنش کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ستودن نداند کس، او را چو هست
میان، بندگی را ببایدت بست
بسی خیم ها کرده بود او درست
مر این خیم های و را چاره جست
به نام خداوند بالا و پست
که از هستی اش هست شد هر چه هست
چه تاری چه روشن چه بالا چه پست
نشانست بر هستی اش هر چه هست
هم استاد ما بوعلی را که هست
برادی گشاده همه ساله دست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.