گنجور

 
حکیم نزاری

بر یادِ صبوحیانِ سر مست

خواهم سر و پایِ توبه بشکست

ما آدمی ایم و رختِ توبه

باری ست که بر خران توان بست

سرمایۀ پاک باز خمرست

نتوان به قمار شد تهی دست

تو از سرِ نام و ننگ برخیز

طوفانِ بلا و فتنه بنشست

ای خواجه دماغت آسمانی ست

بر مرکزِ دل محیط پیوست

گر بر شکنی زهر دو بینی

چون نقطۀ مرکز آسمان پست

این است مطوبّات اطباق

کس هم چون من این بیان نکرده ست

جور از متعصّبان بی داد

سهل است اگر قیامتی هست

مالک ز پس و صراط در پیش

عذرا ز میانه چون توان جست

کردی چو کمان نزاریا تیر

هفتاد فزوده گیر بر شست

از حال نصیبِ خویش بردار

وز پیش کفافِ نسیه بفرست

هش یار مرو به خاک زنهار

تا برخیزی ز خاک سر مست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مسعود سعد سلمان

گرمابه سه داشتم به لوهور

وین نزد همه کسی عیان است

امروز سه سال شد که مویم

ماننده موی کافرانست

بر تارک و گوش و گردن من

[...]

سنایی

زان چشم پر از خمار سرمست

پر خون دارم دو دیده پیوست

اندر عجبم که چشم آن ماه

ناخورده شراب چون شود مست

یا بر دل خسته چون زند تیر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
خاقانی

آن کز می خواجگی است سرمست

بر وی نزنند عاقلان دست

بی‌آنکه کسی فکند او را

از پایهٔ خود فروفتد پست

مرغی که تواش همای خوانی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
سید حسن غزنوی

ذاتی که چو بخت نور جان است

جانی که چو بخت خود جوان است

از لطف بهار در بهار است

وز فضل جهان در جهان است

در ناصح دین مگر یقین است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه