مرا جانانه ای نامهربان است
ببرد از من دل و در قصد جان است
به صد دل دوست میدارم ز جانش
به حسن خویشتن مغرور از آن است
که داند عاقبت هم رحمت آرد
که در احکام فطرت کس ندانست
مگر هم در کنار آید چو با او
اگر جان است و گر دل در میان است
به لب شیرین تر از آب حیات است
به غمزه آفت خلق جهان است
به رشک آمد صدف در قعر دریا
از آن دردانه ها کش در دهان است
خجل گردد قمر از ماه رویش
که نیکوتر ز ماه آسمان است
سرش با ناتوانان در نیاید
نزاری عاشق تنها از آن است
نزاری از غم نادیدن او
به صد زاریّ و زار و ناتوان است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق عمیق و دردناک سخن میگوید. شاعر از معشوقی نامهربان و دلربا صحبت میکند که دل و جانش را به تسخیر خود درآورده است. او به زیبایی و فریبایی معشوق اشاره میکند که به حدی است که دیگر موجودات مانند صدف و قمر از او خجالت میکشند. شاعر به زجری که از دوری عزیزش میکشد اشاره دارد و بیان میکند که عشق او به این معشوق پر زحمت و سرد است، اما در عین حال میداند که شاید در آینده او رحمتی به آن عشق داشته باشد. درد و رنج او را از نادیدهگرفتن معشوقش نمایان میسازد.
هوش مصنوعی: عشقی که به من بیرحمی میکند، دل مرا میبرد و در پی جان من است.
هوش مصنوعی: من با تمام وجود و از صمیم قلب دوستش دارم، اما او به خاطر زیبایی و شخصیت خود، متکبر و مغرور شده است.
هوش مصنوعی: کسی نمیداند که در پایان کار چه پیش خواهد آمد و ممکن است که نتیجهای خوشایند و رحمتآور به بار آورد، چرا که در قوانین طبیعی و فطری، هیچکس از نتیجه نهایی آگاه نیست.
هوش مصنوعی: تنها در صورتی که او در کنار باشد، چه جان باشد چه دل، اهمیت دارد.
هوش مصنوعی: شیرینی لبان معشوق از آب حیات نیز دلپذیرتر است و با نگاه فریبای او، باعث خوشحالی و شوق مردم دنیا میشود.
هوش مصنوعی: صدف در اعماق دریا به خاطر آن مرواریدهای زیبا و ارزشمندش حس حسادت میکند و به همین دلیل آنها را در دهان خود پنهان میکند.
هوش مصنوعی: ماه تا به حال نتوانسته با زیبایی چهره او رقابت کند و از این رو، ماه در آسمان احساس شرم میکند.
هوش مصنوعی: سر او با افرادی که ضعیف و ناتوان هستند، یکی نمیشود. عشق او تنها به همین دلیل است.
هوش مصنوعی: نزار از غم دوری و ندیدن محبوبش به شدت نالان و زار است و این غم او را ناتوان کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو با جُفتِ عِنینِ خویش پیوَست،
چو شاخِ خُشک، گَشته سروِ او پَست.
چه خوش عیش و چه خرم روزگار است
که دولت عالی و دین استوار است
سخا را نو شکفته بوستان است
امل را نو دمیده مرغزار است
هنر در مد و دانش در زیادت
[...]
چه . . . یر است این ز . . . یر خر زبر دست
که خر چون دید زو، آنگونه بشکست
خر نر را . . . ون در کردم این . . . یر
به سان ماده خر خوابید در غست
چو . . . ادم ماده خر ار، کره بفکند
[...]
فلک را عهد بس نااستوار است
همه کار جهان ناپایدارست
بیا کس کز پی یک روزه راحت
بمانده روز و شب در انتظارست
هوایی دارد و آبی زمانه
[...]
چو دانستی که معبودی تو را هست
بدار از جستوجوی چون و چه، دست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.