مجنون در لیلی زد فرهاد در شیرین
اینجا سخنی دیدم همچون شکر شیرین
کو زیدی و شاووری کز روی جوان مردی
گوید سخن لیلی آرد خبر شیرین
خسرو ز سر نخوت مغرور کله داری
فرهاد به جان بسته بر جان کمر شیرین
آبشخور اگر آرد بیرون ز صفاهانم
این بار فرود آیم بر خاک در شیرین
با آن که شود بی شک در خون من بی دل
هیهات اگر افتد بر من گذر شیرین
با من به ترش رویی گو تلخ مگو حاسد
گر شور کنم شاید اندر نظر شیرین
تلخ است چنان عیشی ای دوست که لاتسأل
وقت است نزاری را رفتن به سر شیرین
تا عشق برون آرد از سر هوست یارا
اوقات نزاری خوان چند از سمر شیرین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.