گنجور

 
نشاط اصفهانی

نوبت عیداست و عید دولت و دین است

عید بدوران شهریار قرین است

خطبة دولت بنام حامی ملک است

شاهد دنیا بکام ناصر دین است

دست کرم زاستین سؤال گرای است

پای ستم زآستان عقال گزین است

صدر قضا آستان رای صوابست

دست قدر آستین عزم متین است

عید اگر میرود چه باک که هر روز

عید جهان خسرو زمان و زمین است

دیر زی ای عید ما که سایه ی حقی

وان دگر از گردش شهور و سنین است

از اثر ابر دست سیم فشانش

باغ بهشت است و بزم چرخ برین است

چشم خرد خیره با فروغ جبینش

شخص چه باشد دگر که سایه چنین است

از چه غمین گردد آنکه خود بتوشاد است

وز که شود شاد آنکه از تو غمین است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode