گنجور

 
نظیری نیشابوری

جز محبت، هرچه بردم سود در محشر نداشت

دین و دانش عرض کردم کس به چیزی برنداشت

هر عمل را اجر سنجیدند در میزان حشر

قیمت چشم پرآبم چشمه کوثر نداشت

از دلم در عشق سوزی ماند و از جان شعله‌ای

هیزمی را کاتش ما سوخت خاکستر نداشت

در دل او درد ما از ناله تأثیری نکرد

برد مرغی نامه ما را که بال و پر نداشت

شکر کز غم مردم و پیشت نگشتم شرمسار

حال خود هرچند می گفتم دلت باور نداشت

کاتب اعمال چون اجر فراقم را نوشت

جز رقم بر وصل دادن چاره دیگر نداشت

از دل پردرد جانم را «نظیری » ریش کرد

کم دچارم شد که جیبی تا به دامن تر نداشت

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کلیم

زین چمن عاشق ز نخل عیش هرگز برنداشت

غیر زخم خونچکان هرگز گلی بر سر نداشت

عاقبت مکتوب ما را سوی او پروانه برد

تاب سوز نامه ام بال و پر دیگر نداشت

بیقراری بین که بعد از سوختن همچون سپند

[...]

صائب تبریزی

آن لب نو خط غباری از دل ما برنداشت

آب خضر از دل سیاهی فکر اسکندر نداشت

خانمان سوزست برق بی نیازیهای حسن

ورنه آن آیینه رو حاجت به خاکستر نداشت

از بیابانی که سالم برد بیدردی مرا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
قدسی مشهدی

شب دل ناشکر من آرام با خنجر نداشت

سینه صد پیکان چشید و دست از افغان برنداشت

تهمتی بود این که گفتم آتش دل مرده است

کز دلم برخاست آه و رنگ خاکستر نداشت

بر سر نظّاره روی تو بر من ناز کرد

[...]

آذر بیگدلی

سوخت دل، اما غبار کینه از کس برنداشت؛

حیرتی دارم ازین آتش که خاکستر نداشت!

دوش در بزم تو دیدم غیر را و، زنده ام؛

این قدر هم صبر از من هیچکس باور نداشت

شب فرستادم ز سوز دل، بکویش نامه ها

[...]

ملا احمد نراقی

جز محبت هر چه بردم سود در محشر نداشت

دین و دانش عرضه کردم کس به چیزی برنداشت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه