در شهر ما به دولت عشق احتیاج نیست
در هیچ گوشه نیست که صد تخت و تاج نیست
چشم تری به چین جبین می توان فروخت
کار وفا هنوز چنان بی رواج نیست
خاطر به خنده گل و مل وانمی شود
غیر از گریستن غم دل را علاج نیست
شهری به شیشه دل ما سنگ می زنند
در هیچ پای نیشتری از زجاج نیست
کس زیر چرخ توسن آزادگی نتاخت
تاراج می کنند به راهی که باج نیست
ما خط رسانده ایم به مهر مسلمی
آفت رسیده را غم باج و خراج نیست
از نوش روزگار «نظیری » گداختیم
این باده را موافقتی با مواج نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف وضعیت جامعه و انسانها در آن میپردازد. شاعر بیان میکند که در شهر ما نیازی به عشق و محبت دولتی نیست و هنوز کار وفاداری رواج ندارد. مردم به جای شادی و خوشی، در غم و اندوه به سر میبرند و درمانی جز گریستن برای دردهایشان ندارند. همچنین اشاره میشود که زندگی با چالشهای زیادی روبهروست و آزادی در جامعه به راحتی بدست نمیآید. شاعر از باجگیری و ظلمهایی که به مردم میشود صحبت میکند و در نهایت به این نتیجه میرسد که در این روزگار نابسامان، هرچند با مشکلات مواجه هستیم، اما همواره به دنبال بهبود و تحقق محبت و دوستی هستیم.
هوش مصنوعی: در شهر ما نیازی به ثروت عشق نیست، زیرا در هیچ نقطهای نمیتوان دید که تخت و تاجی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگرچه زیبایی چشم و ابرو میتواند ارزشمند باشد، اما هنوز هم در دنیای وفا و محبت، وفاداری و صداقت اهمیت بیشتری دارد و این ویژگیها کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: دوست داشتن و شادی مانند گل و رنگینکمانی از خنده است که هرگز نمیتواند به غم دل پایان دهد. به عبارت دیگر، در صورت غم و اندوه، هیچ درمانی جز اشک ریختن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در این شهر، دل ما مانند شیشهای است که با سنگها مورد هدف قرار میگیرد، اما در هیچ جا نمیتوانیم نشانهای از زجاج (شیشه) پیدا کنیم.
هوش مصنوعی: هیچ کس در زیر آسمان آزادگی تلاش نمیکند؛ کسانی وجود دارند که اموال و حقوق دیگران را به ناحق میگیرند در مسیری که هیچ کمکی به آنها نمیکند.
هوش مصنوعی: ما نامهای به پیامبر مسلمانان فرستادهایم، و حالا که دشمنی به ما رسیده، اصلاً نگران مالیات و هزینهها نیستیم.
هوش مصنوعی: ما در زندگی، از روزگاری که گذشته، این شراب را ساختیم که هیچ نسبتی با آشفتگی و تلاطم ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مست ترا به هیچ میی احتیاج نیست
رنج مرا ز هیچ طبیبی علاج نیست
ای مه، مشو مقابل چشمم که با رخش
ما را به هیچ وجه به تو احتیاج نیست
با من مگو حکایت جمشید و افسرش
[...]
مجنون عشق را هوس تخت و تاج نیست
اورا که عقل نیست بهیچ احتیاج نیست
گیتی نما چه حاجت؟ اگر جم بصیرتی
آیینه یی به ازمی و جام زجاج نیست
هر کس که بود از هنر خود رواج یافت
[...]
بیمار عشق را سر و برگ علاج نیست
گفتم چنانکه هست حکایت مزاج نیست
این دل که در عیار وفا نقد خالص است
بر سنگ امتحان زدنش احتیاج نیست
جامی که هر شکسته ازان لعل پارهای است
[...]
مجروح عشق را سر و برگ علاج نیست
این خون گرفته را به طبیب احتیاج نیست
برق از زمین سوخته نومید می رود
تاراج دیده را غم باج و خراج نیست
در وادیی که قطع امیدست چاره ساز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.