گنجور

 
نظیری نیشابوری

گر برون از برقع آن زلف پریشان آمدی

کارهای بی سر و سامان به سامان آمدی

از جمال خود اگر دادی به عالم ذره ای

قسمت هر مور مقدار سلیمان آمدی

گر حجاب کعبه و دیر از میان برداشتی

هر مسلمان گبر و هر گبری مسلمان آمدی

بودی ار بر قدر سوز آتش پرستان را جزا

بال هر پروانه ای شمع شبستان آمدی

گر نبودی پیر کنعان بوی پیراهن شناس

کور ماندی در برش گر دوست عریان آمدی

بر مشام آشنا آید شمیم آشنا

سوی احمد از یمن زان بوی رحمان آمدی

هر غم او کامدی در سینه تنگم فرو

جان محبوس مرا یوسف به زندان آمدی

وه که در گلشن خمش دارند مرغی را که او

گر به گلخن در قفس بودی به افغان آمدی

رخصت ار بودی کزین بی پرده تر گویم سخن

چون «نظیری » هر دو عالم مست عرفان آمدی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
جمال‌الدین عبدالرزاق

منت ایزد را که تا تو صدا دیوان آمدی

منت ایزد را که چون خورشید رخشان آمدی

منت ایزد را که منصور و مظفر دوستکام

راست چونانکه دل ما خواستچو نان آمدی

عالمی رفتی و اینک عالمی باز آمدی

[...]

شیخ محمود شبستری

گر تو محبوب سلیمان آمدی

هرچه گویم صد دو چندان آمدی

قاسم انوار

گر نسیم رحمتی از کوی جانان آمدی

قعر بحر لم یزل در موج احسان آمدی

گر نمی جستی بلای جان سرگردان ما

کار دل از سایه زلفش بسامان آمدی

گر نبودی در طریق یار حفظ مرتبت

[...]

کوهی

گر شبی آنماه با زلف پریشان آمدی

ذره ذره از رخش خورشید تابان آمدی

گر نبودی آدم از آئینه ذات خدا

اینهمه نور و صفا در قلب انسان آمدی

آفتاب روی آنمه گر همی کردی طلوع

[...]

بابافغانی

دوش از طرف گلستان مست و غلتان آمدی

گرچه ما را کشتی اما خوشتر از جان آمدی

با که می خوردی که بیخود گشتم از بوی خوشت

از در میخانه یا از گشت بستان آمدی

از تو کافر دل امید آب حیوان داشتم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه