گر برون از برقع آن زلف پریشان آمدی
کارهای بی سر و سامان به سامان آمدی
از جمال خود اگر دادی به عالم ذره ای
قسمت هر مور مقدار سلیمان آمدی
گر حجاب کعبه و دیر از میان برداشتی
هر مسلمان گبر و هر گبری مسلمان آمدی
بودی ار بر قدر سوز آتش پرستان را جزا
بال هر پروانه ای شمع شبستان آمدی
گر نبودی پیر کنعان بوی پیراهن شناس
کور ماندی در برش گر دوست عریان آمدی
بر مشام آشنا آید شمیم آشنا
سوی احمد از یمن زان بوی رحمان آمدی
هر غم او کامدی در سینه تنگم فرو
جان محبوس مرا یوسف به زندان آمدی
وه که در گلشن خمش دارند مرغی را که او
گر به گلخن در قفس بودی به افغان آمدی
رخصت ار بودی کزین بی پرده تر گویم سخن
چون «نظیری » هر دو عالم مست عرفان آمدی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و ویژگیهای انسانی عشق و جمال اشاره دارد. شاعر به توصیف beauty و جذابیت محبوبش میپردازد و میگوید که اگر او از حجاب و پوشش خود بیرون آید، بسیاری از مشکلات و ناهماهنگیها به سامان خواهند رسید. همچنین به قدرت عشق و تأثیر آن بر دنیا و معنویت اشاره میکند و میگوید که این جذبه میتواند هر کسی را از هر دینی به سمت حق و حقیقت بکشاند. در نهایت، شاعر از احساسات عمیق خود و دلتنگیاش برای محبوبش سخن میگوید و به شدت درگیر عشق و عرفان است.
هوش مصنوعی: اگر زلف آشفتهات را از پشت پرده بیرون بیاوری، کارهای آشفته و بینظم به نظم و سامان خواهند رسید.
هوش مصنوعی: اگر کمی از زیبایی خود را به جهان بدهی، هر مورچهای به اندازهی سلیمان بزرگ و ارزشمند میشود.
هوش مصنوعی: اگر پردههای کعبه و معبد را کنار بزنی، هر کسی که مسلمان باشد و هر فرد غیرمسلمان، به یکدیگر نزدیک میشوند و یکی خواهند شد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به اهمیت سوز آتشپرستان پاداش دهی، باید هر پروانهای را که در کنار شمع شبستان خدمت کرده، در نظر بگیری.
هوش مصنوعی: اگر آن مرد کهنهکار کنعانی وجود نداشت، بوی پیراهن او را نمیشناختی و در برابرش در تاریکی باقی میماندی، اگر دوستی بدون لباس به نزد تو میآمد.
هوش مصنوعی: عطر آشنا از طرف احمد به مشام میرسد، بوی رحمت و محبت تو از یمن آمده است.
هوش مصنوعی: هر غمی که دارم، در دل تنگم جا گرفته است. جان من که مانند یوسف در زندان محبوس شده، به وجود تو نیاز دارد.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی به احساسات رنج و محبت اشاره دارد. شاعر به تصویری از باغی اشاره میکند که در آن پرندهای وجود دارد. این پرنده چنان دلتنگ و نگران است که اگر در قفس هم بود، باز هم صدایش را به گوش دیگران میرساند و از دل دردش میگوید. این تصویر نمادی از آزادی و محدودیت است و نشاندهنده عشق و وابستگی عمیق به محیط و احساسات واقعی است.
هوش مصنوعی: اگر اجازه میدادی که بدون پردهپوشی بیشتری سخن بگویم، چون «نظیری» در دو جهان به معرفت و آگاهی دست یافتهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
منت ایزد را که تا تو صدا دیوان آمدی
منت ایزد را که چون خورشید رخشان آمدی
منت ایزد را که منصور و مظفر دوستکام
راست چونانکه دل ما خواستچو نان آمدی
عالمی رفتی و اینک عالمی باز آمدی
[...]
گر تو محبوب سلیمان آمدی
هرچه گویم صد دو چندان آمدی
گر نسیم رحمتی از کوی جانان آمدی
قعر بحر لم یزل در موج احسان آمدی
گر نمی جستی بلای جان سرگردان ما
کار دل از سایه زلفش بسامان آمدی
گر نبودی در طریق یار حفظ مرتبت
[...]
گر شبی آنماه با زلف پریشان آمدی
ذره ذره از رخش خورشید تابان آمدی
گر نبودی آدم از آئینه ذات خدا
اینهمه نور و صفا در قلب انسان آمدی
آفتاب روی آنمه گر همی کردی طلوع
[...]
دوش از طرف گلستان مست و غلتان آمدی
گرچه ما را کشتی اما خوشتر از جان آمدی
با که می خوردی که بیخود گشتم از بوی خوشت
از در میخانه یا از گشت بستان آمدی
از تو کافر دل امید آب حیوان داشتم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.