گنجور

 
نظیری نیشابوری

چمن قربانگه دنیای خونخوارست پنداری

دریغا گل که شاخ گلبنش دارست پنداری

سحر می گفت با پروانه بلبل حال و می نالید

که گل شد زود آخر شعله خارست پنداری

به سرعت آنچنان سودای بستان می شود آخر

که اطفال چمن را گل به بازارست پنداری

گل و نرگس بها بستان هر سحر مخمور می خیزند

کلید باغبان در دست خمارست پنداری

چنانم می گزد اکنون تماشای چمن کردن

که شکل غنچه بر گلبن سر مارست پنداری

نظر می بندم از گلزار و نقش یار می بینم

به چشمم هرکه غیر از یار، اغیارست پنداری

ندارد وزن، کالای دو عالم نزد سودایم

سری دارم که یوسف را خریدارست پنداری

کدامین نغمه کز رگ های جانم برنمی خیزد

همیشه مطربم را زخمه بر تارست پنداری

«نظیری » بسته بودم لب که عشق افسانه کوته کرد

سخن برداشت برقع قصه بسیارست پنداری

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
بابافغانی

از او قاصد بخشم آمد به من یارست پنداری

ز مرگم می دهد پیغام غمخوارست پنداری

نگاهی می کنم از دور و خرسندم بجان دادن

مراد از عاشقی این مردن زارست پنداری

کشم از دوستان جوری که داغ دشمنم سهلست

[...]

نظیری نیشابوری

به مویی بسته صبرم نغمه تارست پنداری

دلم از هیچ می رنجد دل یارست پنداری

به تحریک نسیمی خاطرم آشفته می گردد

به خودرایی سر زلفین دلدارست پنداری

نه پندم می دهد سودی نه کارم راست بهبودی

[...]

صائب تبریزی

ز زهرچشم او رگ در تنم مارست پنداری

سر هر موی بر تن نیش خونخوارست پنداری

ندارد اختیاری در گرستن چشم پرخونم

به دست رعشه داران جام سرشارست پنداری

ز شوخی در میان حلقه خط نقطه خالش

[...]

قدسی مشهدی

چو شمع امشب مرا در محفلش بار است پنداری

به مغز استخوانم شعله در کارست پنداری

چمن بشکفت و از دلها خروشی برنمی‌آید

قفس، تابوت مرغان گرفتارست پنداری

خیالش بی گمان امشب به خلوتخانه چشمم

[...]

صفای اصفهانی

مرا کوهیست بار دل غم یارست پنداری

دل من نیست این کوه گرانبارست پنداری

انالحق میزند منصور وار این دل که من دارم

درون سینه تنگم سر دارست پنداری

شبی دیدم گل روی تو و عمریست بیخوابم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه