چمن قربانگه دنیای خونخوارست پنداری
دریغا گل که شاخ گلبنش دارست پنداری
سحر می گفت با پروانه بلبل حال و می نالید
که گل شد زود آخر شعله خارست پنداری
به سرعت آنچنان سودای بستان می شود آخر
که اطفال چمن را گل به بازارست پنداری
گل و نرگس بها بستان هر سحر مخمور می خیزند
کلید باغبان در دست خمارست پنداری
چنانم می گزد اکنون تماشای چمن کردن
که شکل غنچه بر گلبن سر مارست پنداری
نظر می بندم از گلزار و نقش یار می بینم
به چشمم هرکه غیر از یار، اغیارست پنداری
ندارد وزن، کالای دو عالم نزد سودایم
سری دارم که یوسف را خریدارست پنداری
کدامین نغمه کز رگ های جانم برنمی خیزد
همیشه مطربم را زخمه بر تارست پنداری
«نظیری » بسته بودم لب که عشق افسانه کوته کرد
سخن برداشت برقع قصه بسیارست پنداری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی زیبایی و تلخی زندگی و عشق است. شاعر به چمن و گلها اشاره میکند که در دنیای پرخطر و خونین زندگی میکنند. او از درد و غم بلبل و پروانه صحبت میکند که در جستجوی زیبایی هستند اما با واقعیت تلخ زندگی روبهرو میشوند. همچنین، شاعر به جذابیت و فریبندگی عشق اشاره میکند و میگوید که در این دنیای پر از فریب، هیچ چیزی به اندازهی عشق یوسف برایش ارزشمند نیست. در نهایت، او احساس میکند که عشق یک افسانه است و بسیاری از داستانها و احساسات را در خود دارد.
هوش مصنوعی: چمن محلی است که در آن زیباییها و خوشبوهایی مانند گل وجود دارند، اما این زیباییها در دنیایی پر از خشونت و ظلم قرار گرفتهاند. انگار که باید به خاطر این گلهای زیبا قربانی کرد، زیرا در این دنیا شرارت و خطر حضور دارد.
هوش مصنوعی: در صبحگاه، پروانه به بلبل میگوید که گل به سرعت پژمرده شده است و بلبل از آن ناراحت و نگران است. به نظر میرسد که همیشه خطر در کمین است و ممکن است زیبایی گلها به زودی از بین برود.
هوش مصنوعی: چنان شتابان است که در دل طبیعت، آرامش باغ و چمنها بهمدت طولانی نمیماند و به زودی بهنظر میرسد که گلهای چمن به بازار رفتهاند.
هوش مصنوعی: هر صبح، گلها و نرگسها در باغ بیدار میشوند و حالتی مست و سرخوش دارند. به نظر میرسد که باغبان هم به طور مستی، کلید باغ را در دست دارد.
هوش مصنوعی: حس میکنم که همین حالا دیدن چمن برایم چنان لذتبخش است که انگار شکل غنچه بر سر مار قرار گرفته و تماشای آن به اندازهٔ زیبایی طبیعت خوشایند است.
هوش مصنوعی: من چشمانم را بر باغ گل بستهام و فقط تصویر محبوبم را میبینم. هرکس را که جز محبوبم باشد، بیگانه و ناخواسته تلقی میکنم.
هوش مصنوعی: کالا و دارایی دو جهان برای من ارزشی ندارند، زیرا دل من به عشق یوسف مشغول است و او را مانند یک خریدار مینگرم.
هوش مصنوعی: کدام موسیقی از عمق وجودم همیشه در نمیآید؟ گویی مطرب در حال نواختن بر تار سازش است.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این موضوع اشاره میکند که به خاطر عشق، سکوت کرده و از بیان احساسات و داستانها پرهیز کرده است. او به این نتیجه رسیده که داستانهای عشق بسیار فراوان و گوناگون هستند، گویی که در این زمینه هیچ پایان یا حد و حدودی وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از او قاصد بخشم آمد به من یارست پنداری
ز مرگم می دهد پیغام غمخوارست پنداری
نگاهی می کنم از دور و خرسندم بجان دادن
مراد از عاشقی این مردن زارست پنداری
کشم از دوستان جوری که داغ دشمنم سهلست
[...]
به مویی بسته صبرم نغمه تارست پنداری
دلم از هیچ می رنجد دل یارست پنداری
به تحریک نسیمی خاطرم آشفته می گردد
به خودرایی سر زلفین دلدارست پنداری
نه پندم می دهد سودی نه کارم راست بهبودی
[...]
ز زهرچشم او رگ در تنم مارست پنداری
سر هر موی بر تن نیش خونخوارست پنداری
ندارد اختیاری در گرستن چشم پرخونم
به دست رعشه داران جام سرشارست پنداری
ز شوخی در میان حلقه خط نقطه خالش
[...]
چو شمع امشب مرا در محفلش بار است پنداری
به مغز استخوانم شعله در کارست پنداری
چمن بشکفت و از دلها خروشی برنمیآید
قفس، تابوت مرغان گرفتارست پنداری
خیالش بی گمان امشب به خلوتخانه چشمم
[...]
مرا کوهیست بار دل غم یارست پنداری
دل من نیست این کوه گرانبارست پنداری
انالحق میزند منصور وار این دل که من دارم
درون سینه تنگم سر دارست پنداری
شبی دیدم گل روی تو و عمریست بیخوابم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.