گنجور

 
نظیری نیشابوری

دگر خدا بود ای دل سر کجا داری

که یک دو روز شد آتش به زیر پا داری

درین دیار به چشمم غریب می آیی

نه آن دلی تو دلا رنگ آشنا داری

چه غم که در طلبت دیده ام غبار گرفت

اگر تو از پی این دیده توتیا داری

چو مس در آتش صد امتحان گداخته ام

به جستن تو که حسنی چو کیمیا داری

نشاط هر گذر و خوش دلی هر کویی

برای یک نظرم دربه در چرا داری

صفیر ناله جانسوز آشیان من است

تو شاخ گل همه مرغان خوش نوا داری

به صد نیاز «نظیری » کمین فرصت مکن

که دام در گذر خانه هما داری

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فلکی شروانی

نه مهر من طلبی نه سر وفا داری

چو دوستدار توأم دشمنم چرا داری

به دست مهر تو جانم اسیر شد، شاید

به بند هجر دلم چند مبتلا داری

به غمزه خون دلم ریختی روا باشد

[...]

حکیم نزاری

خلافِ عهد مکن گر سرِ وفاداری

که گر خلاف کنی قصدِ جانِ ما داری

چه غصّه‌ها ز تو و قصّه‌ها که من دارم

دریغ اگر بنشینی و ماجرا داری

دمی زمانی روزی شبی چه می‌گویی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
کلیم

دلا چه شکوه بیهوده از قضا داری

طبیب را چه گنه درد بیدوا داری

چگونه رو نمائی بما تهی دستان

تو کز نقاب تمنای رونما داری

اگر تو دست دهی باغ می کند سودا

[...]

صائب تبریزی

غم دو دیده پر خون ما کجا داری؟

به سرمه چشمی و چشمی به توتیا داری

ز برق و باد گرو می برد به گرمروی

ز عذر لنگ، سمندی که زیر پا داری

شراب ما سر منصور را به چرخ آرد

[...]

سیدای نسفی

رخ چو برگ گل و قد دلربا داری

به چشم هر که نهی پای خویش جا داری

به غیر ما به همه کس سر وفا داری

چه حالتست که با ما سر جفا داری

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه