دگر خدا بود ای دل سر کجا داری
که یک دو روز شد آتش به زیر پا داری
درین دیار به چشمم غریب می آیی
نه آن دلی تو دلا رنگ آشنا داری
چه غم که در طلبت دیده ام غبار گرفت
اگر تو از پی این دیده توتیا داری
چو مس در آتش صد امتحان گداخته ام
به جستن تو که حسنی چو کیمیا داری
نشاط هر گذر و خوش دلی هر کویی
برای یک نظرم دربه در چرا داری
صفیر ناله جانسوز آشیان من است
تو شاخ گل همه مرغان خوش نوا داری
به صد نیاز «نظیری » کمین فرصت مکن
که دام در گذر خانه هما داری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به دل خود میگوید که چرا در جستجوی خداوند و حقیقت، مانند آتش در زیر پا نشسته است. او احساس تنهایی و غربت میکند و دلش به یاد آنچه آشناست، رنگ میبازد. هرچند دچار غم و غبار در طلب محبوبش شده، اما اگر خداوند در پی او باشد، دلی شاداب خواهد داشت. او در سختیها و آزمایشات زندگی مانند مس در آتش میسوزد و به دنبال حسنی چون کیمیا میباشد. تمام خوشیها و شادابیها به خاطر یک نظر است و او در جستجوی آن، بیتابی میکند. شاعر با ناله و دعا، به زیبایی و خوشصدایی خداوند اشاره میکند و از او میخواهد که فرصت را برای دیدار و نزدیکی غنیمت بشمارد، چرا که میداند این دوران کوتاه و نایاب است.
هوش مصنوعی: ای دل، چرا اینقدر غفلت میکنی که آتش در زیر پاهایت شعلهور شده و تو بیخبر هستی؟ باید به خدا توجه کنی، زیرا زمان به سرعت میگذرد و فرصتها از دست میروند.
هوش مصنوعی: در این سرزمین، به نظر میرسد که تو برایم غریب و نا آشنا هستی، در حالی که دل تو رنگ و حالتی آشنا دارد.
هوش مصنوعی: چه غمی دارد که به خاطر تو چشمم غبار آلود شده؛ اگر تو در پی این چشم، سلاحی برای دیدن زیباییهای من داری.
هوش مصنوعی: مثل اینکه مس در آتش بارها آزمایش شده و ذوب شدهام، من به دنبال تو هستم، زیرا تو زیبایی و جذابیتی داری که مانند طلا ارزشمند است.
هوش مصنوعی: هر گوشهای که میروم، شادی و سرزندگی را میبینم و در هر خیابانی، دلخوشیام را حس میکنم. اما چرا این همه زیبایی و نشاط را فقط برای یک نگاه من داری؟
هوش مصنوعی: صدای ناله و درد درون خانه من است و تو مانند شاخه گلی هستی که همه پرندگان خوش صدا در کنار تو قرار دارند.
هوش مصنوعی: به خاطر نیازهای زیادت، هرگز فرصت را از دست نده، زیرا تو در موقعیت خوبی قرار داری که ممکن است به موفقیت دست پیدا کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه مهر من طلبی نه سر وفا داری
چو دوستدار توأم دشمنم چرا داری
به دست مهر تو جانم اسیر شد، شاید
به بند هجر دلم چند مبتلا داری
به غمزه خون دلم ریختی روا باشد
[...]
خلافِ عهد مکن گر سرِ وفاداری
که گر خلاف کنی قصدِ جانِ ما داری
چه غصّهها ز تو و قصّهها که من دارم
دریغ اگر بنشینی و ماجرا داری
دمی زمانی روزی شبی چه میگویی
[...]
دلا چه شکوه بیهوده از قضا داری
طبیب را چه گنه درد بیدوا داری
چگونه رو نمائی بما تهی دستان
تو کز نقاب تمنای رونما داری
اگر تو دست دهی باغ می کند سودا
[...]
غم دو دیده پر خون ما کجا داری؟
به سرمه چشمی و چشمی به توتیا داری
ز برق و باد گرو می برد به گرمروی
ز عذر لنگ، سمندی که زیر پا داری
شراب ما سر منصور را به چرخ آرد
[...]
رخ چو برگ گل و قد دلربا داری
به چشم هر که نهی پای خویش جا داری
به غیر ما به همه کس سر وفا داری
چه حالتست که با ما سر جفا داری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.