گنجور

 
نظیری نیشابوری

در عهد تو یک سر به گریبان نرسیده

کش چاک دل از سینه به دامان نرسیده

محمود پریشان سر زلف ایازست

کاریست محبت که به سامان نرسیده

مجنون نشد آرام پذیر از رخ لیلی

دردیست جدایی که به درمان نرسیده

هر قطره ای از چشم ترم سیل جهانیست

جایی رسد این گریه که طوفان نرسیده

دیریست که از نگهت پیراهن یوسف

بویی به سوی کلبه احزان نرسیده

بس کز رسن زلف گره گیر تو بندیم

ما را نمی از چاه زنخدان نرسیده

ماییم و کتابی و چراغی که فروغش

از خانه تاریک به ایوان نرسیده

صد بار ز آغاز به انجام رساندیم

افسانه دردی که به پایان نرسیده

فریاد که طی گشت ره عمر «نظیری »

این جان الم دیده به جانان نرسیده

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
اوحدی

می‌نالم ازین کار به سامان نرسیده

وین درد جگر سوز به درمان نرسیده

جانا، سخنست این همه سوراخ ببینید

بر سینهٔ این کشتهٔ پیکان نرسیده

افسوس! که موری نشکستیم درین خاک

[...]

کلیم

هیچت خطر از دیده گریان نرسیده

چون شمع سرشکت بگریبان نرسیده

از بسکه جهانی سر پابوس تو دارند

نوبت بسر زلف پریشان نرسیده

تا آتش شوقی نبود خوش نتوان زیست

[...]

صائب تبریزی

از ناله نسیمیش به بستان نرسیده

از گریه غباریش به دامان نرسیده

عشقی نفشرده است به سرپنجه دلش را

شهباز به آن کبک خرامان نرسیده

این جلوه فروشی، گل آن است که هرگز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه