گنجور

 
نظیری نیشابوری

شب نه تشویش صبا نی شور بلبل داشتم

خلوتی تا صبحدم با سنبل و گل داشتم

عیش ها سیل بهاری بود، تا آمد گذشت

صحبتی با دوستداران بر سر پل داشتم

یاد آن مستان که برچیدند از اینجا نقل و جام

بهره کیفیتی از جزو تا کل داشتم

پرتو اکسیر چشمانم به گنج افتاده بود

هرچه می بردند در بردن تغافل داشتم

کارم از یک زخمه آخر شد که ظاهر کرد عشق

هرچه در جوهر ترقی و تنزل داشتم

عشق و مستی زودتر زینم به مقصد می رساند

دیر از آن رفتم که در رفتن تأمل داشتم

در همه کاری مسافر را سبکباری خوش است

بسکه ماندم توشه در بار توکل داشتم

می‌شنیدم از «نظیری» عشق وی کردم هوس

کی چنین جانسوز دردی در تخیل داشتم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فضولی

بی خط سبزت شبی هر جا که منزل داشتم

تا سحر چون سبزه پا از رشک در گل داشتم

دوش شمعی بود همرازم که از روشن دلی

بود او را بر زبان من هر چه در دل داشتم

بود اسباب کمال رفعتم چون مه تمام

[...]

صائب تبریزی

یاد ایامی که شور عشق بلبل داشتم

از دل صد پاره دامانی پر از گل داشتم

از نسیم شوق هر مو داشت رقصی بر تنم

از پریشانی دل جمعی چو سنبل داشتم

خانه ام بی انتظار خانه پردازی نبود

[...]

سحاب اصفهانی

عمری امید وفا و مهر از آن دل داشتم

خویش را خرسند از این فکر باطل داشتم

بی سبب در زیر تیغ ای جان ناقابل نبود

هر قدر شرمندگی از روی قاتل داشتم

مانده از سرو روانی پای من در گل چه باک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه