هرکجا ساخت غمی دایره مسمار شدم
هر کجا نقطه شد انده خط پرگار شدم
بوی یار من ازین سست وفا می آید
گلم از دست بگیرید که از کار شدم
بس کزو شد برم آسوده، دو دستم در خواب
همچنان زیر سرش بود که بیدار شدم
دل دیوانه من قابل زنجیر بود
به شکنج سر زلف از چه سزاوار شدم
من دگر قوت پرواز ندارم در دام
کاش صیاد بداند که گرفتار شدم
قیمت زخم بلا درد طلبکاری بود
نرخ کالا نشنیدم چه خریدار شدم
کس در آتش به دل خویش «نظیری » نرود
زان نگه سوخته بودم که خبردار شدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان احساسات غم و اندوه خود میپردازد. او از درد و رنجی که از دست دادن یار خود تجربه کرده، سخن میگوید و به توصیف حالتی میپردازد که در آن به خاطر احساساتش، تبدیل به یک دایره غمگین و ناامید شده است. همچنین به عدم توانایی خود برای پرواز و آزادی اشاره میکند و حس میکند که به دام افتاده است. در پایان، او به زخمهای درونیاش و ناراحتیهایش اشاره میکند و بیان میکند که هیچکس نمیتواند احساسات او را درک کند. شاعر در کل از دلتنگی و شکستن قلبش به خاطر عشق یاری که وفادار نبوده، میگوید.
هوش مصنوعی: هر بار که غم در زندگیام وجود داشت، به شکل دایرهای بدون انتها درآمدم و هر جا که نقطهای از اندوه حس کردم، مثل خطی که با پرگار کشیده میشود، به حالت خطی و مستقیم در آمدم.
هوش مصنوعی: بوی معشوق من از این بی وفایی به مشام می رسد. گل را از دست من بگیرید، چون کارم به پایان رسیده است.
هوش مصنوعی: به قدری از او آرامش و راحتی گرفتم که وقتی بیدار شدم، دو دستم همچنان زیر سرش بود.
هوش مصنوعی: دل دیوانه من میتوانست زنجیر شود، اما به خاطر پیچشهای موهایش، چرا من سزاوار این وضعیت شدم؟
هوش مصنوعی: من دیگر توان پرواز ندارم و در این دام گرفتار شدهام. ای کاش صیاد میدانست که به چنگش افتادهام.
هوش مصنوعی: زخم درد و رنجی که کشیدهام، به من یاد داده است که هیچ چیزی رایگان نیست و باید بهای آن را بپردازم. من هیچ وقت نشنیدم که برای چیزهای باارزش، چه قیمتی باید بپردازم، اما حالا خودم تبدیل به کسی شدم که برای آنها خریدارم.
هوش مصنوعی: هیچکس در دل خود مانند «نظیری» به آتش نمیافتد. من از آن نگاه که مرا سوخت، متوجه شدم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از پس عمر شبی هم نفس یار شدم
خواب بود آن همه گویی تو، چو بیدار شدم
وقتی آن چشمه خورشید بدین سوی نتافت
گر چه در کوی غمش سایه دیوار شدم
موی گشتم ز غم و بار اجل می بندم
[...]
از سر سوز جگر بر در آن یار شدم
با دلی پر ز غم و دیده ی خونبار شدم
گفتم از روی ترحّم جگر ریش مرا
مرهمی نه که به کام دل اغیار شدم
سالها خون جگر خوردم و از دست غمش
[...]
جز در عشق بهر در که شدم خوار شدم
خار بودم همه از عشق تو گلزار شدم
داشتم تا خبر از خویش نبودم خبری
تا شدم مست می عشق تو هشیار شدم
حرف ما گوش نمیکرد چه گفتیم رضی
[...]
بسکه از بار غم دهر گرانبار شدم
همه رو سجده کنان تا در خمار شدم
شیشه پیچ دل از مستی من خود نشکست
من باین دل شکنان از چه گرفتار شدم
خرم از ابر بهاری نشدم طالع بین
[...]
فیض در بیخبری بود چو هشیار شدم
صرفه در خواب گران بود چو بیدار شدم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.