ز خراش دم به رقت، ز گداز دل به دردم
دم آتشین بیانان بفسرد و گفت سردم
شده ام ز خویش قانع به خیال جلق و دلقی
نه به درد بازگشتم، نه ز دیده آب خوردم
دهم ار غذای مرغان به خیال دام و قیدم
کنم ار دعای یاران به هوای سرخ و زردم
نکنم قفا به بازی که دو شش نشسته نقشم
نشوم ز لعب فارغ که عقب فتاده نردم
به هوای ابر خیزم فکند ز پای ثقلم
به گذار سیل افتم نرود ز دیده گردم
به قطار کس نگنجم چه گران بها اسیرم
به عیار خس نیرزم چه بلند قدر مردم
بزنم ز ننگ سنگ و بکشم ز عار خنجر
به تهمتن ار درافتم بگریزد از نبردم
بپرم هزار پایه ره بسته قطع سازم
بجهم هزار پله پی مور در نوردم
به خزان و گل نپیچم نه ز قسم رنگ و بویم
به بهار و دی نسازم نه ز جنس گرم و سردم
وزد از کمین نسیمی زندم به موج دریا
که سحاب خشک مغزم نه ز خار و نی ز وردم
به سماع جان «نظیری » ز خودم خلاصیی ده
بفشان چنان غبارم، که غبار کس نگردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تو گواه باش خواجه که ز توبه توبه کردم
بشکست جام توبه چو شراب عشق خوردم
به جمال بینظیرت به شراب شیرگیرت
که به گرد عهد و توبه نروم دگر نگردم
به لب شکرفشانت به ضمیر غیب دانت
[...]
چه عجب اگر نسوزد دل کس به آه سردم
نرسیده ام به دردی که کسی رسد به دردم
نشود گشاده چون نی، گرهی ز کار دردم
چه گلی شکفته گردد به هوای آه سردم؟
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.