گنجور

 
نظیری نیشابوری

ساقی بشو دورنگی امید و بیم را

بنما به ما حقیقت رنگ قدیم را

حرف فریب آدم و ابلیس تا به چند

چندی بگو ترانه نقل و ندیم را

از ساغر درست خودم بخش جرعه ای

بر طاق نه حکایت جام دو نیم را

بوی نبید خلوت شب ها شنیده ام

پنهان مکن که نیک شناسم شمیم را

آن جا که لب ز رشحه می پاک کرده اند

گل مشک بوی کرده ردای نسیم را

گو مفلسان کعبه بگریند کاب چشم

بر عرش برده از در مسجد یتیم را

زیباست گرچه خلعت محمود بر ایاز

شور آن زمان کند که بپوشد گلیم را

مطرب به یک دو نغمه غعنی کن دل فقیر

ساقی! به یک دو جرعه سخی کن لئیم را

جنسی که در خزانه لطف تو نیست، نیست

جز احتیاج تحفه ندیم کریم را

روزی که جرم نامه «نظیری » برآورد

از آب عفو شوی کتاب سقیم را

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
بابافغانی

ای از لب تو خطبه کلام قدیم را

باعث، رسوم شرع تو امید و بیم را

اول عظیم داشته شأن ترا خدای

وانگاه برفراشته عرش عظیم را

چرخ اثیر تا شرف از گوهرت نیافت

[...]

صائب تبریزی

پیچیده است دست تو دست کلیم را

در حقه کرده لعل تو در یتیم را

موج از حقیقت گهر بحر غافل است

حادث چگونه درک نماید قدیم را؟

در قتل ما به نرگس خود مصلحت مبین

[...]

اسیر شهرستانی

پرورده لطف سایه ات امید و بیم را

گردیده خضر جذبه ره مستقیم را

بلبل شکار کرده به رنگ بهار فیض

گلدسته های نکهت خلق عظیم را

گیرد در اضطراب معاصی پی شفا

[...]

ملک‌الشعرا بهار

باشدکه پای سفله به گنجی فرو رود

زان گنج‌، قیمتی نفزاید لئیم را

بی‌قیمت ‌است گرچه ‌به ‌زر برکشی لئیم

ارزنده است اگر بفروشی کریم را

هرگز بهای خر نفزاید به نزد عقل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه