گنجور

 
نظیری نیشابوری

دارم دلی ز طایر وحشی رمیده تر

هرچند دورتر ز کسان آرمیده تر

تا آن خدنگ قامت از آغوش من برفت

پشتم شکسته تر شد و قدم خمیده تر

خونی که حکم بود بریزد خطا نشد

چندان که داشت دامن عصمت کشیده تر

آن جا که شحنه تو به درگاه می برد

شاهد ز عاشقست گریبان دریده تر

خورشید از کمال تو تکبیر می کشد

ماه از تو کس ندیده تمام آفریده تر

دندان زد هزار امیدم به درگهت

از سگ گزیده سر کوبم گزیده تر

خاری که در ره تو به خاطر شکسته بود

هرچند بیش کافتمش شد خلیده تر

در کام ناروایی عشق پری وشی

از سحر کرده ام به غرض نارسیده تر

نازان مرو که بار علایق گذاشتی

هستی تعلقست «نظیری » جریده تر

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرخسرو دهلوی

هر شب منم ز هجر پریشان و دیده تر

دل از برم رمیده و من زو رمیده تر

افغان ز تو که هست به گوشت فغان من

هر چند بیش می شنوی ناشنیده تر

شیرین غمی ست عشق، ولیکن زمان کجاست؟

[...]

صائب تبریزی

ای زلف سرکش تو ز بالا کشیده‌تر

مژگان و چشم شوخ تو از هم رمیده‌تر

از من مپوش چهره که فردوس تازه روی

شبنم نداشته است ز من پاک دیده‌تر

حیرانی جمال تو شد انجمن‌فروز

[...]

فیاض لاهیجی

لب گرم شکوه بود که گردید دیده‌تر

شد ناشنیده شکوة ما ناشنیده‌تر

گفتیم چشم او به فسون رام ما شود

این آهوی رمیده دگر شد رمیده‌تر

واماندگان ناله ز دنبال می‌رسند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه