گنجور

 
نظیری نیشابوری

ذوقی ز می نزاد که صد شور و شر نشد

بی باکی از مذاق خم می بدر نشد

این رسم های تازه ز حرمان عهد ماست

عنقا به روزگار کسی نامه بر نشد

باز این چه آفتست درخت امید را

امسال هم شکوفه فشاند و ثمر نشد

بیهوده بر گذرگه آفت نشسته ام

شد کاروان و مرد رهی جلوه گر نشد

رسوا منم و گرنه تو صد بار در دلم

رفتی و آمدی که کسی را خبر نشد

دستار مار گنج گره در گلو شود

خم را که خشت میکده یی تاج سر نشد

شب زنده دار باش که تا پیر بت تراش

بیدار بود، بتکده زیر و زبر نشد

در صدر چون حضور نبود آستان گزید

هرگز گدای کوی مغان معتبر نشد

بس نغمه ها به گوش «نظیری » هوس کشید

در از درون ببست و به بیرون در نشد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جمال‌الدین عبدالرزاق

یک واقعه نماند که بر من به سر نشد

یک قاعده نماند که زیر و زبر نشد

گفتم درین جوانی چون نیست پایدار

دستی به کام دل بزنم هم به سر نشد

یا دولتست یا هنر از دو یکی‌ست زانک

[...]

ناصر بخارایی

هر کس که پیش تیر ملامت سپر نشد

هرگز میان حلقهٔ عشاق سر نشد

ذوق جفا و لذت پیکان غم نیافت

هر دل که زخم تیر بلا را سپر نشد

هر کو غمی ندید و فراقی نیازمود

[...]

کلیم

چشم از جهان که بست که آن دیده ور نشد

قطع نظر که کرد که صاحبنظر نشد

گرد از رخ گهر نتوان شست زاب او

رفع ملال خاطر ما از هنر نشد

درمان روزگار چه دردیست جانگداز

[...]

صائب تبریزی

خط ترا که دید که زیر و زبر نشد

این رشته راکه یافت که بی پاوسرنشد

دل آب ساختم به امید گهر شدن

دل شد زدست وقطره آبم گهر نشد

چندان که سوختم نفس خویش را چو صبح

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه