گنجور

 
نظیری نیشابوری

نشست پهلوی من وز رقیب جام گرفت

گل تلافی من رنگ انتقام گرفت

قضا سمند نشاط کرام پیش آورد

قدر عنان مراد از کف لئام گرفت

به صد کمند نه استاد غم چو مست شدیم

در سرای به بستیم راه بام گرفت

معاندان بت پندار جمله بشکستند

که کار بت شکنی رونق تمام گرفت

نیافت صبحدم آغوش دوست از بر دوست

تمتعی که لب از ذکر این مقام گرفت

به جنگ و عربده راضی شدم ز شرم برآی

که تیغ غمزه دگر زنگ در نیام گرفت

«نظیری » و می و مطرب، گدای خواهد شد

فقیه شهر، که او عادت کرام گرفت

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

ز نوبهار جهان زینت تمام گرفت

شکوفه روی زمین را به سیم خام گرفت

شدند سوخته جانان امیدوار آن روز

که داغ لاله به کف جام لعل فام گرفت

ز غنچه، مستی بلبل دو روز بیش نبود

[...]

قاآنی

شب ‌گذشته‌ که آفاق را ظلام‌ گرفت

ز تاب مهر زمین رنگ سیم خام‌ گرفت

شب سیاه چو دزدان ز تاب ماه‌کمند

به کف نهاد و همی راه کوی و بام گرفت

به سام روز مگر نوح دهر نفرین کرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه