نشست پهلوی من وز رقیب جام گرفت
گل تلافی من رنگ انتقام گرفت
قضا سمند نشاط کرام پیش آورد
قدر عنان مراد از کف لئام گرفت
به صد کمند نه استاد غم چو مست شدیم
در سرای به بستیم راه بام گرفت
معاندان بت پندار جمله بشکستند
که کار بت شکنی رونق تمام گرفت
نیافت صبحدم آغوش دوست از بر دوست
تمتعی که لب از ذکر این مقام گرفت
به جنگ و عربده راضی شدم ز شرم برآی
که تیغ غمزه دگر زنگ در نیام گرفت
«نظیری » و می و مطرب، گدای خواهد شد
فقیه شهر، که او عادت کرام گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از تجربیات و احساسات خود در زمینه عشق و رقیب و نیز تنشهای بین خود و معاندان سخن میگوید. او به شباهتهای میان عشق و جنگ اشاره کرده و از حالتی پر از شوق و نشاط یاد میکند که به رغم دشواریها، زیباییهایی نیز در آن وجود دارد. همچنین، از ناکامی در دستیابی به وصال و لذت واقعی در روابط عاطفی سخن میگوید و به شکستن بتهای معانی نادرست و محدود کننده اشاره میکند. در نهایت، شاعر بیان میکند که عشق و زیبایی در زندگیاش به قدری بارز است که حتی روحانیون و فقیهان نیز تحت تأثیر آن قرار میگیرند.
هوش مصنوعی: دوست محبوبم در کنار من نشسته و در حال نوشیدن شراب است. در مقابل، گل که نماد زیبایی است، رنگ انتقام را به خود گرفته و در حال تلافی کردن است.
هوش مصنوعی: سرنوشت، اسب نشاط و خوشحالی نیکان را به جلو میراند و آنچه را که در دست نادانان است، از آنها میگیرد.
هوش مصنوعی: در حالی که غم و اندوه را به طور کامل فراموش کردهایم، با شادی و سرمستی به خانهای رفتیم که راهی برای خروج از آن نبود.
هوش مصنوعی: دشمنان تصور میکردند که همهچیز به نفع بتها تمام شده، اما در واقع کار شکستن بتها رونق بیشتری پیدا کرد.
هوش مصنوعی: در صبح زود، دوستی را در آغوش نگرفت و از نعمت بودن در کنار او بهرهای نبرد؛ چرا که زبانش تنها به ستایش این مقام مشغول بوده است.
هوش مصنوعی: من از روی شرم به جنگ و هیاهو تن دادم؛ زیرا که دیگر شمشیر نگاه تو مانند زنگی در نیام نمانده است.
هوش مصنوعی: فقیه شهر، که معمولاً به علم و دیانت خود میبالد، حالا به خاطر ارادت به چیزهایی چون شراب و موسیقی، به نوعی گدا و نیازمند میشود. او به این لذتها عادت کرده و از اصول خود فاصله گرفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز نوبهار جهان زینت تمام گرفت
شکوفه روی زمین را به سیم خام گرفت
شدند سوخته جانان امیدوار آن روز
که داغ لاله به کف جام لعل فام گرفت
ز غنچه، مستی بلبل دو روز بیش نبود
[...]
شب گذشته که آفاق را ظلام گرفت
ز تاب مهر زمین رنگ سیم خام گرفت
شب سیاه چو دزدان ز تاب ماهکمند
به کف نهاد و همی راه کوی و بام گرفت
به سام روز مگر نوح دهر نفرین کرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.