شمارهٔ ۱۴ - ایضا در مدح صاحبی ابوالفتح بهادر عبدالرحیم خان بن بیرام خان واقعست
نوح را دیده من زورق طوفان گردد
خضر بر چشم ترم چشمه حیوان گردد
سرخ رویم ز وفا بر سر کویی کانجا
آرزو آید و در خون شهیدان گردد
غم بده لیک نه چندان که چو در دل باشی
بر تو این گوشه محنتکده زندان گردد
دل به یک نکته تسلی است که از برگ گلی
قفس بلبل شوریده گلستان گردد
گر مرا محتسب کوی خرابات کنند
باده در کوچه و بازار فراوان گردد
شورش و تفرقه در شهر اگر نایابست
در بختم بگشایند که ارزان گردد
بس بزرگست گنهکاری ما خرد مبین
تحفه جرم و خطا مایه غفران گردد
جرم می باید تا توبه توانی کردن
کفر می باید تا مرد مسلمان گردد
دلق شب خلعت ساقیست به می رنگین دار
که مبادا غمش آلایش دامان گردد
دامن شب دم صحبت به تکلف مسپار
کز برای سر خورشید گریبان گردد
گر نوا بایدت از مرغ قفس گیر سبق
که ز بیداری شب مست و غزلخوان گردد
زار گریم که پریشانی دل آسان نیست
گنج ایثار کند تا که پریشان گردد
فقر باید که ازین گنج زکاتت بخشند
درد باید که دلت قابل درمان گردد
بخشش خلق که بی فایده چون کار منست
مال دنیاست که سرمایه عصیان گردد
هرکه را هست بغیر از تو خدایا کرمی
هرچه آن قسمت من طره نسیان گردد
مردم از کار فروبسته چه خواهد بودن
گرهی گر کم ازان طره فتان گردد
از گرانجانی و افسردگیم نزدیکست
طبع بی برگ تر از فصل زمستان گردد
بر دل و سینه نماندست درستی تا کی
پنجه از خون خودم سرخ چو مرجان گردد
بخیه بر جامه زدن نقص بود مجنون را
گهر اشک مرا گوی گریبان گردد
همت بلبل و پروانه گزیند گل و شمع
هدهد ما همه بر گرد سلیمان گردد
آن سلیمان دل جمع طبع که در مجلس او
نطق شکرشکن و لب شکرافشان گردد
خان خانان که ز نام و لقب اجدادش
بر قد دولت تو خلعت امکان گردد
ای قوی بخت که هم تاج طرازی هر روز
طوطی مرده گر آرند سخن دان گردد
بدیاری که تو تشریف فرستی آنجا
از خزان شاخ محالست که عریان گردد
باز آنجا مرض پنجه و ناخن جوید
شیر آنجا ز پی داروی دندان گردد
پاس عدل تو به حدیست که در کعبه به طوع
گرگ در صورت میش آید و قربان گردد
هر کجا بی اثر طیع تو، آتش بارد
هر کجا بی نسق حکم تو، ویران گردد
باید اول ز پی کنه تو رفتن گامی
گر حریفی به تو در عرصه میدان گردد
شاه باید شد تا پادشهی را شکنی
فتح گجرات نه کاریست که آسان گردد
میهمانی که گرامیست تویی ایزد را
هرکه غیر از تو، طفیلی است که مهمان گردد
برنشین، تیغ بزن، تیر بکش عالم را
صفدر رزم کجا صاحب دیوان گردد
سنگ را نقش کنی خاتم جمشید شود
زین که بر باد نهی تخت سلیمان گردد
رخش تو بر مژه شیر کند جلوه چرا
می پسندیش که بیگانه ز جولان گردد؟
آنچنان تند و دلیری که دوگوشش گه رزم
در دو چشم عدوی ملک دو پیکان گردد
همچو مشتاق که از حیله به معشوق رسد
عاشق گوی شود قاصد چوگان گردد
هرگز آسوده ز معشوق نگردد خاطر
آنقدر کز بغل و پهلوی و از ران گردد
ابردست تو چو آن برق یمانی گیرد
زرد از لمعه او چهره شیطان گردد
تیغ بارد ز دم تیغ چو خونبار شود
برق خیزد ز رخ برق چو رخشان گردد
آهنش آمده بی زحمت کان کن بیرون
که ز بس تیزی او رخنه دل کان گردد
زان سوی عالم ارواح دو نیمش سازد
روح اگر از جسد خصم گریزان گردد
ابر و برقی به نظر نیست ندانم که چرا
هر کجا دست و کمان تو نمایان گردد
جسم در خاک نهد رخت که باران آمد
روح از خانه کشد مال که طوفان گردد
بس که بر قاتل خصم تو کمان در رشکست
با خدنگت همه دم دست و گریبان گردد
لب سوفار نخندد که نگردد گریان
گوش زهگیر نجنبد که نه نالان گردد
همه ناوک شودش ناله چو آید به فغان
همه پیکان شودش اشک چو گریان گردد
من ندانم چه بود کین تو دایم که همه
کارگر ناوک او بی پر و پیکان گردد
با چنین اختر فیروز و به این استعداد
حیف باشد که تو را عزم گرانجان گردد
بلبلست آنکه به ته جرعه گل می سازد
تو نهنگی قدحت قلزم عمان گردد
سعی کن مملکتی گیر و جهانی بستان
که خم و خمکده ساقی دوران گردد
چو سر ساغری از فتح تو بگشود بده
آنقدر باده که دوری ز تو گردان گردد
زان شرابی که نهان در خم دولت داری
جرعه ای آر که سیلاب حریفان گردد
شعله خویت اگر تیز نگردد نفسی
گریه بر قصه خونین نمک افشان گردد
اندرین عهد که زیر لب کامل گویان
نیش صد طعنه خورد حرف که جنبان گردد
دور از ما و تو مستند حریفان که ز بخل
سخن داد و دهش بر لبشان جان گردد
من به مدح تو خوشم نی به ثنایی کان را
مزد تعریف شود جایزه رجحان گردد
به دعا قرب تو جویم که درو سوخته ام
هر گلی را که دماغ تو پریشان گردد
تا بود جاه جهان آنچه کم و بیش شود
تا بود کار جهان آنچه دگرسان گردد
دولت از طالع هرکس که سری بردارد
همچو پرگار تو را در خط فرمان گردد
عمل خصم که طومار پس از رسواییست
پرده برداشته تر از رخ عنوان گردد
شرح راز تو که مکتوب نشاط و طربست
از ازل تا ابدش اول و پایان گردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به تجلیات و مفهومهای مختلف زندگی و معنویت پرداخته است. شاعر از نمادهایی مانند نوح، خضر و سلیمان استفاده میکند تا گویای سفر روحانی و جستجوی حقیقت باشد. او از غم و درد، وفاداری و عشق، و همچنین از نعمتها و مشکلات زندگی سخن میگوید.
شاعر به ما یادآوری میکند که برای توبه و بهبودی نیاز به تجربه گناه است و اینکه باید در زندگی از چالشها و سختیها فرار نکنیم. او بر اهمیت محبت، بخشش و ارتباط با خداوند تاکید میکند و در نهایت به زیبایی و قدرت عشق و ایمان اشاره میکند که قادر است انسان را از هر چالشی عبور دهد.
شعر نشاندهنده احساسات عمیق انسانی و تلاش برای نیل به فضیلت و کمال است.
هوش مصنوعی: من نوح را دیدهام که کشتیاش در طوفان به حرکت درآمده و خضر را که بر چشمانم ظاهر میشود، چشمه حیات و زندهدلی میبینم.
هوش مصنوعی: به خاطر وفای خود، با رویی شرم ساری در محلی حضور دارم که آنجا آرزوها به حقیقت میپیوندند و به یاد جانباختگان در عشق، دل را غرق در احساسات میکنم.
هوش مصنوعی: غم و اندوهی به من بده، اما نه آنقدر زیاد که وقتی در دلام جای گیرد، این گوشه از زندگیام به زندانی برای من تبدیل شود.
هوش مصنوعی: دل تنها در یک نکته آرام میگیرد؛ اگر بلبل شوری به خاطر یک برگ گل داشته باشد، میتواند دنیای گلستانش را زیبا کند.
هوش مصنوعی: اگر نگهبانِ مقررات در محلهی ما به من سختگیری کند، در این صورت مشروبات الکلی در خیابانها و بازارها زیاد خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر در شهر خبری از شورش و تفرقه نباشد، به سرنوشت من نگاه کنید که این سبب میشود اوضاع بهتر شود و شرایط برای مردم بهتر و ارزانتر گردد.
هوش مصنوعی: گناهکاری ما بسیار بزرگ است، بنابراین نباید کارهای کوچک و خطاها را ناچیز بشماری زیرا همین اشتباهات میتوانند باعث بخشش و عفو شوند.
هوش مصنوعی: برای اینکه بتوانی توبه کنی، باید گناهی مرتکب شده باشی و برای اینکه یک مرد مسلمان واقعی شوی، باید ابتدا کفر را تجربه کنی.
هوش مصنوعی: پوشش شب مانند جامهای است که ساقی بر تن میکند و به رنگ می است. باید مراقب بود که غم و اندوه به دامن این پوشش نچسبد.
هوش مصنوعی: دست از زحمت و تظاهر در گفتوگو با شب بردار، چون ممکن است به خاطر ظهور خورشید، همه چیز به هم بریزد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی آهنگی ناب بشنوی، باید از پرندهای در قفس بخواهی، زیرا در شبهای بیداری، او مست و غزلخوان میشود.
هوش مصنوعی: ناله و فریاد میکنم که راحتی دل آسان نیست. باید از دل خود بخشی کنم تا بتوانم آرامش یابم.
هوش مصنوعی: تنگدستی باید که از این ثروتت به دیگران کمک کنی، و درد باید که قلبت توانایی بهبودی پیدا کند.
هوش مصنوعی: بخشش و کمک به مردم، اگر بدون هدف باشد، مانند کار من است. مال دنیا چیزی است که میتواند به نقض قوانین و نافرمانی منجر شود.
هوش مصنوعی: هر کسی که غیر از تو، ای خدا، به او کرامت و بخشش عطا شود، هر چه که آن شخص از یاد برود، به من بخشیده شود.
هوش مصنوعی: آیا در زندگی مردم که به خاطر کارهایشان دچار مشکل شدهاند، چه اتفاقی خواهد افتاد اگر کمکم از زیباییهای فریبنده و جذاب کاسته شود؟
هوش مصنوعی: از ناراحتی و افسردگیام، نزدیک است که خلق و خوی من بیحالت و بیبرگ شود؛ مثل فصل زمستان که درختان خالی از برگاند.
هوش مصنوعی: دیگر هیچ حقیقتی در دل و سینهام باقی نمانده است و تا چه زمانی باید با دستان خودم، که از خونم سرخ شده، درگیر باشم تا مانند مرجان بشود؟
هوش مصنوعی: بر روی لباس دوختن، کمبود و نقصی برای مجنون به شمار میآید، به گونهای که اشک من همچون گوهر میتواند باعث شود که گریبان او پاره شود.
هوش مصنوعی: بلبل و پروانه برای رسیدن به گل و شمع تلاش میکنند و هدهد نیز به دنبال سلیمان است. ما همه در اطراف سلیمان جمع شدهایم.
هوش مصنوعی: دل جمع و با وقار سلیمان که در محفلش، سخنانی شیرین و دلنشین گفته میشود و لبهایش به عباراتی گوارا و دلچسب گشوده میگردد.
هوش مصنوعی: شخصی که از نام و لقب اجدادش به بزرگی و عظمت تو افزوده میشود، همانند هدیهای به تو میرسد.
هوش مصنوعی: ای خوشاقبال و باچاره، که همچون تاجی زیبا هر روز بر سرت میدرخشد، اگر حتی طوطی مردهای را هم بیاورند، میتواند با هنرش سخن بگوید.
هوش مصنوعی: وقتی تو به آنجا میروی، به راحتی نمیتوان انتظار داشت که از خزان و سردی درختان چیزی باقی بماند.
هوش مصنوعی: دوباره آنجا جستجو میکند که بیماری یا مشکلش را با دندان و ناخن شروع کند، و در آنجا شیر (نماد قدرت و شجاعت) به دنبال راهی برای درمان درد خود میگردد.
هوش مصنوعی: عدل و انصاف تو به قدری است که حتی در خانهی خدا (کعبه)، گرگ به راحتی میتواند خود را به شکل میش درآورد و جان خود را فدای آن کند.
هوش مصنوعی: هر جا که از خواسته و ارادهی تو فاصله بگیرند، آتش و ویرانی خواهد آمد. وقتی بر امور تسلط نداشته باشی، هر چیزی مختل و نابود میشود.
هوش مصنوعی: برای اینکه در میدان رقابت موفق شوی، ابتدا باید قدمی به سوی هدف برداری، حتی اگر حریفانی در مقابلت قرار بگیرند.
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن قدرت و حکومت، باید به مقام سلطنت رسید، زیرا فتح گجرات کار سادهای نیست و نیاز به تلاش و مبارزه دارد.
هوش مصنوعی: شما به عنوان مهمان گرامی و ارزشمند در نظر گرفته میشوید، ولی هر کسی که به جز شما باشد، در واقع مهمانی است که فقط به صورت ناخواسته و بدون ارزش به جمع اضافه شده است.
هوش مصنوعی: برسین و با قدرت خود نشان بده، بر دشمنان حمله کن، وگرنه در دنیای جنگ و مبارزه هیچ کس نمیتواند به مقام رفیع اداره و قضاوت دست یابد.
هوش مصنوعی: اگر سنگ را نقش کنی، میتواند به زیبایی و ارزش خاتم جمشید تبدیل شود؛ زیرا اگر تخت سلیمان را بر باد افکنیم، آن نیز به شکوه و عظمت خواهد رسید.
هوش مصنوعی: چهره تو همچون شیر بر روی مژه میدرخشد، پس چرا زیباییات را میپسندی در حالی که بیگانگان از زیبایی تو شگفتزده میشوند؟
هوش مصنوعی: او به قدری شجاع و پرسرعت است که در میدان نبرد، گوشهایش به دو چشمهی دشمنان تبدیل میشود و هر دو به مانند تیرکمان تیز و آمادهی شلیک عمل میکنند.
هوش مصنوعی: مانند عاشقی که با ترفندها و نقشهها به سامان محبوب خود میرسد، عاشق نیز باید همانند پیامآوری باشد که به هدفش میرسد و به قهرمانی بدل میشود.
هوش مصنوعی: هیچگاه دل آن کسی آرام نخواهد گرفت که به عشق و محبت معشوقش تن داده و از ابراز عشق و نزدیکی با او غافل نشود.
هوش مصنوعی: دست تو مانند صاعقهای است که وقتی به حرکت درآید، زردی آن میتواند چهره شیطان را نمایان کند.
هوش مصنوعی: وقتی که تیغ از زیر دندان به خون بیفتد، برقی به روشنایی میافتد و زمانی که چهره درخشان میشود، جرقهای نیز به وجود میآید.
هوش مصنوعی: آهنی به سادگی از دل زمین بیرون آمده است که به خاطر تیزیاش میتواند به راحتی دل را سوراخ کند.
هوش مصنوعی: اگر روح از بدن دشمن بگریزد، آنسوی دنیا، عالم ارواح آن را دو نیم خواهد کرد.
هوش مصنوعی: به نظر نمیرسد که بارانی یا طوفانی در کار باشد، نمیدانم چرا هر زمان که تو با زیباییهایت ظاهر میشوی، احساس خاصی در دل من بوجود میآید.
هوش مصنوعی: وقتی باران بیفتد، جسم به خاک بازگشت میکند و روح از محل زندگیاش خارج میشود، زیرا ممکن است طوفانی به وجود آید.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه تو با تیرهای خود به دشمنان زخم میزنی، هر لحظه این حسادت آنها باعث میشود که به دست و گریبان تو بیفتند و در پی انتقام باشند.
هوش مصنوعی: لب سوفار نمیخندد چون نمیتواند بگرید و گوش زهگیر آرام نمیماند مگر اینکه صدای ناله را بشنود.
هوش مصنوعی: همه چیز به او غمگین است و وقتی که به حالت فریاد در میآید، همه افراد نیز مثل تیرهایی میشوند که اشک میریزند و گریه میکنند.
هوش مصنوعی: من نمیدانم چه چیزی است که باعث میشود تیرکمان بدون تیر و پیکان، هنوز بر همه کارگر باشد.
هوش مصنوعی: با چنین ستاره خوشبخت و این قابلیت، جایز نیست که تو دلسرد و ناامید شوی.
هوش مصنوعی: بلبل کسی است که با بهترین و زیباترین چیزها و لحظهها ارتباط برقرار میکند و از آنها لذت میبرد. تو مانند نهنگی هستی که قد و قامتت به بزرگی دریا است و به همین خاطر سهم بزرگی در زیبایی و عظمت جهان داری.
هوش مصنوعی: سعی کن زمینی به دست آوری و جهانی را تصاحب کنی که در آن، میخانه و محفل شادابی و نشاط حاکم شود.
هوش مصنوعی: وقتی که سر ساغر از پیروزی تو باز شد، آنقدر شراب بده که فاصله بین ما از بین برود و دوریام از تو کم شود.
هوش مصنوعی: از آن نوشیدنی پنهانی که در گودال قدرت داری، یک جرعه بخور تا رقیبان تو را در خود غرق کند.
هوش مصنوعی: اگر شعلۀ وجودت به شدت داغ و تند نشود، وقتی که نفس به درد و رنج میافتد، قصهای غمانگیز مانند نمکی بر زخم خود مینشاند.
هوش مصنوعی: در این زمان که کسانی که به آرامی و با احتیاط سخن میگویند، بارها به طعنه و کنایه مورد هجمه قرار میگیرند، اینگونه است که هر کلمهای که بیان میشود، اثرات و واکنشهای خاصی به دنبال دارد.
هوش مصنوعی: دشمنان دور از ما، به خاطر حسادت، نه تنها از سخاوت ما بلکه حتی از کلمات ما هم دچار مشکل میشوند و این موضوع میتواند به جانشان آسیب بزند.
هوش مصنوعی: من از ستایش تو خوشحال نیستم، زیرا که این ستایش باید به عنوان پاداشی برای تعریف کردن تو در نظر گرفته شود و برتری یابد.
هوش مصنوعی: من برای نزدیکی به تو دعا میکنم، زیرا در این راه تمام آرزوها و امیدهایم را از دست دادهام. هر چیزی که تو را ناراحت کند، برای من ارزشمند است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا وجود دارد، هر آنچه که کم و زیاد شود، مربوط به کارهای جهان است و هر آنچه که تغییر کند، به تغییرات طبیعی زندگی مربوط میشود.
هوش مصنوعی: هرکس که سرش را بالا بگیرد و به سمت موفقیت برود، مانند پرگاری که به دقت علامتگذاری میکند، میتواند با تلاش و پشتکار، آیندهای روشن برای خود رقم بزند.
هوش مصنوعی: عمل دشمن مانند طوماری است که پس از رسوا شدن، پردهاش کنار رفته و وضوح بیشتری پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: راز تو به گونهای است که از دیرباز تا همیشه، شادی و سرور خویش را به تصویر کشیده و به نوعی آغاز و پایانش یکی خواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جز به چشم عظمت هر که درو در نگرد
مژه در دیدهٔ او خار مغیلان گردد
گر نسیم کرمش بر در دوزخ به جهد
هاویه خوبتر از روضهٔ رضوان گردد
هنرش هست فراوان گهرش هست نکو
[...]
وقت آنست که گلبن تر و خندان گردد
گریه ابر همه زیور بستان گردد
شکل اوراق بر اشجار چو خنجر باشد
صورت غنچه سیراب چو پیکان گردد
قطره ای کابر درافشان به بحار افشاند
[...]
در واکرده، در بسته ز دربان گردد
دولت از خانه در بسته گریزان گردد
آه مظلوم اثر در دل ظالم نکند
در سیه خانه کجا دود نمایان گردد؟
زان به صحرا ننهم روی که مجنون مرا
[...]
تا کی از عکس تو آیینه گلستان گردد
سوی عاشق نظری تا همه تن جان گردد
همچو جام جمت ار آینه رخشان گردد
صد سکندر بدرت حاجب و دربان گردد
تونه این آب و گلی بلکه همه جان و دلی
آندو چون محو شود ایندو نمایان گردد
گنج در خانه نهان داری وز آن بیخبری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.