ای برده قرار و صبر و تاب از دل ریش
لرزان بسر موی تو دلهای پریش
دادی سر زلفین مسلسل بر باد
صد خون خطا فکندی از گردن خویش
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات |
|
راهنمای نوار ابزار |
|
پیشخان کاربر |
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر |
|
اعلانهای کاربر |
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه) |
|
خروج از حساب کاربری گنجور |
|
لغزش به پایین صفحه |
|
لغزش به بالای صفحه |
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر |
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش |
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط |
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور |
|
کپی متن شعر جاری در گنجور |
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور |
|
نشان کردن شعر جاری |
|
ویرایش شعر جاری |
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری |
|
شعر یا بخش قبلی |
|
شعر یا بخش بعدی |
ای برده قرار و صبر و تاب از دل ریش
لرزان بسر موی تو دلهای پریش
دادی سر زلفین مسلسل بر باد
صد خون خطا فکندی از گردن خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی احساسات عمیق و پیچیدهای است که ناشی از عشق و دلتنگی است. شاعر به زیباییهای معشوق اشاره میکند و به تأثیر موی او بر دل، که باعث پریشانی و ناامنی در دلها شده، اشاره میکند. او به خطراتی که از عشق به وجود آمده و قربانیانی که بر اثر این عشق متحمل شدهاند، اشاره میکند. به طور کلی، شعر حسی از اندوه و زیبایی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: این بیت به بیان حالتی اشاره دارد که شخصی در مواجهه با عشق یا دلدادگی دچار اضطراب و پریشانی میشود. او مانند بردهای است که از قرار و آرامش بیبهره است و دلش به خاطر شکنندگی و ناپایداری عشق به تپش میافتد. این حالت موجب میشود که قلبها درگیر طوفان احساسات و دلتنگیها شوند و به نوعی به تصویر کشیده میشود که موهای معشوق در طبیعتی لرزان و متزلزل حاکم است.
هوش مصنوعی: تو با موهای پیچیدهات خوشحالی و زیبایی را به باد دادهای و در این مسیر، اشتباهات زیادی را فراموش کردهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دارم گنهان ز قطره باران بیش
از شرم گنه فگندهام سر در پیش
آواز آید که سهل باشد درویش
تو درخور خود کنی و ما درخور خویش
صد بار زمن شنیده بودی کم و بیش
کایزد همه را هر چه کنند آرد پیش
در کرده خویش مانده ای ای درویش
چه چون کندی فزون زاندازه خویش
اندر دو جهان هر چه ترا آید پیش
مقبول نباشد آن ترا ای درویش
جان زخم سر زلف تو گرداند ریش
دل زان دو لب لعل تو می باید عیش
تا تیره نکردی ، ای نگار ، از لب خویش
یاقوت که به بود بها دارد بیش
ای برده دل من چو هزاران درویش
بی رحمیت آیین شد و بد عهدی کیش
تا کی گویی ترا نیازارم بیش
من طبع تو نیک دانم و طالع خویش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.