تا خبر دارم از او بیخبر از خویشتنم
با وجودش ز من آواز نیاید که منم
پیرهن گو همه پر باش ز پیکان بلا
که وجودم همه او گشت و من این پیرهنم
باش یکدم که کنم پیرهن شوق قبا
ایکمان کش که زنی ناوک پیکان به تنم
عشق را روز بهار است کجا شد رضوان
تا برد لاله بدامن سوی خلد از چمنم
روز عهد است بکش اسپرم ایعقل ز پیش
تا تصور نکند خصم که پیمان شکنم
می نیاید بکمن راست تن کشتۀ عشق
خصم دون بیهده گو باز ندوزد کفنم
هانفم میدهد از غیب ندا شمر کجاست
گوشتابی که بیاد آمده عهد کهنم
سخت دلتنک شدم همتی ایشهپر تیر
بشکن ایندام بکش باز بسوی وطنم
دایۀ عشق ز بس داد، مرا خون جگر
میدمد آبلۀ زخم کنون از بدنم
کوی مطلع چه عجب گر برم از فارس فارس
تا بمدح تو شها تیر شیرین سخنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عشق و درد ناشی از جدایی است. شاعر از حالت بیخبری از خود به دلیل عشق میگوید و احساس میکند که وجودش تحت تأثیر معشوق قرار گرفته است. او به پیراهن خود به عنوان نشانهای از آلام و دردهای عشق اشاره میکند و از احساس شدید خود در برابر معشوق صحبت میکند. شاعر در جستجوی نشانههایی از عشق و رابطهای پایدار است و از عقل و تفکرش میخواهد که به او کمک کند تا در برابر دشمنان و پیمانشکنان مقاوم باشد. او همچنین از زخمهای ناشی از عشق و درد جدایی سخن میگوید و در نهایت به دعوت و تمجید از معشوق میپردازد. به طور کلی، شعر احساسات عمیق و پیچیدهای از عشق، درد و آرزوهای انسانی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: من از او باخبرم، ولی از خودم بیخبرم. در حضور او صدایی از من نمیآید که بگوید من هستم.
هوش مصنوعی: بگو که این پیرهن از دردها و سختیها پر شده است، زیرا همه وجود من تحت تأثیر بلاها قرار گرفته و من تنها این پوشش هستم.
هوش مصنوعی: لحظهای کنارم بمان تا احساس شوق را در وجودم بپوشانم، مانند لباسی بر تنم. نشان دهنده عشق و زیباییات را به من هدیه کن، مثل تیرکی که به هدف مینشیند.
هوش مصنوعی: عشق درخشش و زیبایی بهار را دارد. کجا رفت آن بهشت که لالهها را به دامان خود میکشاند و آنها را از باغ به خوشیهای بهشت میبرد؟
هوش مصنوعی: امروز روزی است که باید به عهد و پیمان خود عمل کنیم، پس ای عقل، به جلو برو تا دشمن به فکر شکستن پیمان من نیفتد.
هوش مصنوعی: عشق دشمنان پست، کسی را به زمین نمیاندازد. بیفایده است که بگویید برای من بیاحترامی کردهاند؛ این افراد نمیتوانند حتی کنشهای ناپسندشان را بر روح من اثر بگذارند.
هوش مصنوعی: ندایی از عالم غیب به من میرسد، که شمر کجاست؟ به من بگو کجا است، کسی که یادآور عهد قدیمی است.
هوش مصنوعی: احساس تنهایی و ناامیدی در من افزایش یافته است. ای تیر غم، مرا مجروح نکن و مرا به سمت سرزمینم بازگردان.
هوش مصنوعی: عشق به قدری به من رنج و درد داده که اکنون قلبم به شدت میسوزد و زخمهای من همچنان فیزیکی از بدنم نمایان هستند.
هوش مصنوعی: عجب نیست اگر من از دیار فارس به سمت تو بیایم تا با کلامی شیرین و دلنشین تو را ستایش کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رزبان گفت که این مخرقه باور نکنم
تا به تیغ حنفی گردن هر یک نزنم
تا شکمشان ندرم، تا سرشان برنکنم
تا به خونشان نشود معصفری پیرهنم
ای خداوند یکی شاعر ساده سخنم
بمزاح است گشاده همه ساله دهنم
با ندیمان تو عشرت زنم و ربح کنم
نه ندیمان تو . . . لند و بدیشان شکنم
بلکه خود را بندیمان تو می برفکنم
[...]
یارب از عشق چه سرمستم و بیخویشتنم
دست گیریدم تا دست به زلفش نزنم
گر به میدان رود آن بت مگذارید دمی
بو که هشیار شوم برگ نثاری بکنم
نگذارم که جهانی به جمالش نگرند
[...]
دوستکامی که در آفاق چنان نیست منم
زانکه پرورده مخدوم زمانه حسنم
بلبل نعمت فضلم چو علی وچه عجب
که شکفته است گل خلق نبی در چمنم
این کم از شعر عمادیست اگر با شش ماه
[...]
چون ندارم سر یک موی خبر زانچه منم
بی خبر عمر به سر میبرم و دم نزنم
نا پدیدار شود در بر من هر دو جهان
گر پدیدار شود یک سر مو زانچه منم
مشکل این است که از خویشتنم نیست خبر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.