همه را چشم عنایت زتو شیرین پسر است
من تعنت نکنم هرچه تو باری شکر است
دی برویم نظری کرد و دوایم فرمود
می ندانست که بیماری من از نظر است
گل بصد ناز شکفته است تو در خواب هنوز
خیز ای بلبل شوریده که وقت سحر است
خواهم از بخت که با من همه بیداد کنی
تا نه بندد بتو کس مهر که بیدادگر است
شمع را با پر پروانه سر و کار نبود
گنهه از آتش سوداست که در زیر پر است
بست در بر رخم اغیار بخندد سهل است
گر بزخمم نمکی هست ز جای دگر است
گر بدی گفت رقیبی تو به نیکی بگذر
می نه بینی که بدو نیک جهان در گذر است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از محبت و تأثیر نگاه معشوق بر خود سخن میگوید. او مینویسد که همه چیز شیرین و زیباست و اگر معشوق محبت کند، هیچ چیز دیگری را طلب نمیکند. نگاه معشوق برای او مانند درمان است، هرچند او نادانسته است که درد او از دوری و عدم نظر معشوق ناشی میشود. شاعر به بیداری و نشاطی که در وقت سحر احساس میکند اشاره میکند و از بخت خود میخواهد که او را در محبت رها سازد. او بر این باور است که مسائلی که در زندگی پیش میآید، ناشی از آتش عشق و شور و هیجان است. در پایان، شاعر بر آزاد و بردبار بودن در برابر رقیبان تأکید میکند و پیشنهاد میدهد که اگر کسی دربارهاش بدی گفت، او باید با نیکی پاسخ دهد.
هوش مصنوعی: همه به محبت و توجه تو محتاجند، پسر عزیز. من هم از تو خواستهای ندارم، چون هرچه که از تو به من برسد، شکر و نعمت است.
هوش مصنوعی: او از دور به من نگاهی انداخت و درمانی را تجویز کرد، غافل از اینکه مشکل من ناشی از همین نگاه اوست.
هوش مصنوعی: گل با تمام زیباییاش شکفته و به تماشا درآمده است، اما تو هنوز در خواب به سر میبری. ای بلبل پرشور، بیدار شو که وقت صبح است.
هوش مصنوعی: میخواهم از سرنوشت خواستهای داشته باشم که با من ظلم و ستم کند، تا دیگر هیچکس به تو عشق بورزد چرا که تو ظالم هستی.
هوش مصنوعی: شمع و پروانه هیچ ارتباطی با هم ندارند. زیبایی و ویرانی ناشی از آتش، نتیجه هر چیزی است که در زیر پر پروانه قرار دارد.
هوش مصنوعی: خوشرو و شاداب بودن دیگران در برابر من آسان است، اما اگر به زخم من نمک بزنند، این از جای دیگری است و نشاندهنده درد و رنج خاصی است.
هوش مصنوعی: اگر رقیبات حرف بدی بزند، با نیکی از آن بگذر. چون میدانی که در زندگی، بدیها در حال گذر و نابودی هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خردمند نگه کن که جهان برگذر است
چشم بیناست همانا اگرت گوش کر است
نه همی بینی کاین چرخِ کبود از برِ ما
بسی از مرغ، سبکپَرتر و پرّندهتر است؟
چون نبینی که یکی زاغ و یکی باز سپید
[...]
پیش من یکره شعر تو یکی دوست بخواند
زانزمان باز هنوز این دل من پر هسر است
در خانی ز پس اوست و بآنحلقه در است
نتوان گفت کز آنهاست کز آنها بتر است
سرخ مرد است ولی چاره چه دانم چو غر است
سرخ عر نبود در زیر برنگ دگر است
فلسفه داند و از فلسفه دانان خر است
[...]
بر گذر ای دل غافل که جهان برگذر است
که همه کار جهان رنج دل و دردسر است
تا تو در ششدرهٔ نفس فرومانده شدی
مهره کردار دل تنگ تو زیر و زبر است
عمر بگذشت و به یک ساعته امید نماند
[...]
هر کسی را نتوان گفت که صاحبنظر است
عشقبازی دگر و نفسپرستی دگر است
نه هر آن چشم که بینند سیاه است و سپید
یا سپیدی ز سیاهی بشناسد بصر است
هر که در آتش عشقش نبود طاقت سوز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.